گاهی از خودم میپرسم:زنده گی یعنی چی ولی به نتیجه نمیرسم،وشایدهم نرسم.
بعض ازانسان هافکرمیکنندکه زنده گی یعنی خوردن حق دیگران زیرپاکردن حق دیگران ازسرمایه خود استفاده نموده ومردم فقیربیچاره راازحق های شان محروم کردن،همیشه وقت مردم فقیراز حق وحقوق خود محروم شدند،چون مردم هستند،که خیلی سرمایه دارهستند.
ولی برای شان سرمایه راخداوند(ج)برای زیرپا گزاشتن حق وحقوق دیگران نداده است .که آنها حق وحقوق دیگران را زیرپا کنند.اماچرااگرآنهاانسان هستندفقیرهاهم انسان هستند خداوند(ج)اگربرای آنهاحق زنده گی کردن راداده است برای افرادفقیرهم داده است چرابایدحق وحقوق آنهازیرپاشود؟چراباید ضروریات آنهارفعه نشوداماازشماشود؟چرابایدآرزوهای شمابرآورده شودولی ازآنهانشود؟چراشمابه خواسته های خودبرسیدوآنها نرسند؟
حتازنده گی انسانهای فقیرراتوسط پول خودمیخرنداماچراآنهاهم نمی توانندبه خوبی وخوشی زنده گی کنند؟چراآنهانمی توانند ازحق های اجتماعی خودبهره مند شوند؟
اگرآنهافقیرهستند به این معنی نیست که انسان نیستند.چراآنهانمی توانندبه آرزوهای خود برسند؟
زیادتر اوقات انسان های پول دار درمقابل شان مانند دیوار ایستادمی شوند.چراآنهاازخوبی هاو استعدادهای خود مستفیدشده نمی توانند؟
پس ماباهم دست به دست هم میدهیم ،واین دیوار راازمقابل شما دورمیکنیم.امااین کار به تنهای نمی شود،مابایدباهم شویم واین دیوارهاراازسر راه خویش دور کنیم.