تو صدا بزن تا خدا لبیک گوید

Posted on at


 


شبی از شبهای خدا بود و من نیز مانند همیشه درگیر مبایلم بودم؛با برخی چت میکردم و گاهی در اینترنت سیرچ میکردم،ناگهان چشمم به تصاویر یکی از آیات قرآن افتاد، مغزم جرقه یی زد و در فکر فرو رفتم ،کوشش کردم زمان آخرین صحبتم را با خدا بیاد آورم اما یادم نمی آمد کوشش کردم آخرین تلاوتم ام را بیاد آورم اما بازهم بخاطر نیاوردم.



به اطرافم نظری انداختم.ساعت را نگاه کردم ،لحظاتی چند تا اذان صبح باقی بود.از جایم برخاستم،وضو گرفتم،می خواستم نماز شب بخوانم به نماز ایستادم. وای!!!چقدر لذت بخش است،اینکه مقابل ذاتی بایستی که همیشه تکیه گاهت و درهر جا وهر لحظه همراهت بوده.واقعا او لایق ثنا است.



 حسی که در هنگام صحبت با او داشتم را درمصاحبت با هیچ موجودی تجربه نکرده بودم.وقتی با او حرف میزدم اشکهایم بی اختیار جاری میشدند،خود را مورد مواخذه  قرار میدادم از خود سوالات زیادی داشتم سوالاتی که نمی دانم چرا مدتها بود از خود نپرسیده بودم؛شاید خود را ارزیابی نکرده بودم و یا هم آنقدر غرق در مسایل دیگری بودم که متوجه کمبودهایم نمی شدم.احساس ندامت میکردم که چرا طی ای همه مدت خود را ازدام شیطان رها نساخته بودم.



آن شب توبه کردم؛ازخدا معذرت خواهی کردم بخاطرتمامی غفلت هایم بخاطر اسراف زمانی که بیهوده گذرانده بودم از تمامی خطاهایم توبه کردم.باخدا عهد بستم که دیگر بندگی دنیا را نمی کنم فقط بنده او می شوم راهی را انتخاب می کنم که برترین راه هاست.من این تصمیم را با عظمی محکم و قاطع گرفتم تا هیچگاه به عقب بر نگردم ادامه دادن این راه مشکل نیست زیرا ما نقشه کامل راه که همانا قرآن است را در دست داریم.فقط کافیست به آن نظری بیاندازیم به اوامرش عمل کنیم و ازنواهی اش اجتناب ورزیم وشکر توبه پذیرترین معبود دنیارا بجای آوریم.




About the author

sude-afshar

hi,I am a student in mahjube heravy.I am in class 11. I am an afghan and live in Afghanistan.I like to read to...

Subscribe 0
160