سلیمان و اسب هایش

Posted on at


یکی از نعمت های خداوند بر سلیمان اسب های اصیل و نجیبی بود که خداوند به او عطا کرده بود و هرچند یکبار از جلوش رژه میرفتند و از انها بازدید به عمل میاورد.



 


روزی سلیمان دستور داد تا اسب ها را به حضورش بیاورند انها را حاضر کردند، به حالت شادی رو به حاضران کرد و گفت: من این اسب ها را دوست دارم چون به وسیله انها خداوند را به یاد می اورم و به بالا بردن شآن دین او می پردازم. من اینها را به خاطر دنیا و نیاز به انها دوست نمی دارم. سپس رژه اسب ها شروع شد و از جلو سلیمان به حرکت درامدند تا اینکه همه انها  از انظار پنهان گردیدند. ولی سلیمان از شدت علاقه به انها از دیدن انها سیر نش. دستور داد بار دیگر انها را از جلوش بگذرانند. سلیمان به عنوان عشق و محبت، به سر گردن و ساقهای انها دست میکشید. البته عوامل متعددی باعث شده بود که سلیمان تا این اندازه به اسب هایش توجه و علاقه نشان دهد:



الف: احترام و اهمیت دادن به این حیوان که در ان زمان از بزرگترین وسایل برای دفع دشمن و پیروزی بر ان محسوب میشد.


ب: سلیمان میخواست نشان دهد که او شخصا بر کارهای سیاسی و حکومتی نظارت می نماید و اکثر امور را خود شخصا اداره می کند.


ج: سلیمان از همه به اوضاع اسب ها و عیبها و بیماریهای انها اگاه بود و انها را امتحان می کرد تا بداند کدام یک عیب یا بیماری دارد و به موقع به رفع ان اقدام کند.  




About the author

Maghror

i am 20 years old :)

Subscribe 0
160