گاهی وقت ها انسان در موقعیت های از زنده گی قرار می گیرد، که نمی داند چه باید بکند و نمی داند که سر انجام چه خواهد شد. به هر حال تنها کاری را که می تواند بکند نظاره کردن است، به آنچه که نمی داند به نفع اش هست یا ضرر ولی وجودشان خوش حال کننده است. پس باید برای این گونه لحظات جنگید چه خوب باشد یا بد. چرا که شکست این ،لحظات پیروزی های را دارد و پیروزی هایش موفقیت های پی درپی .این گونه است که بزرگ شدن را تجربه می نمایم .
زنده گی هزاران چهره دارد. مهم نیست که تو کدام چهره را دوست داری، مهم آنست که او با کدام چهره در دنیای تو ظاهر می شود. ولی هرچه که هست اگر امروز به تو چهره ای خشن و غم ناک را نشان می دهد، ناراحتی ندارد ؛چرا که چهره زیبا و مهربان او روزی در لحظات غمگین تو فرود خواهد آمد و لحظه ای از لحظه های لذت بخش زنده گی تو خواهدشد و این را هم باید دانست که در صحنه این روزه گار، خدایی فرمانروایی می کند که شاید حس کنی که صدا هایت را نمی شنود و به دعا هایت توجعی ندارد. ولی او بر همه چیز دانا است چراکه او صدای سوزناک تو را دوست دارد و نوازش می دهد، پس همیشه امیدی را داشته باش .
زنده گی لحظات هزار طعم زیاد دارد. اما تمامی این لحظات یک سر چشمه دارند. چرا که همه آن ها چه درگذشته باشند و چه درآینده همه وهمه اگر در صحفه روزگار باشند وباقی بمانند ،روزی لب خندی می شوند .چراکه زمانی اشک ها به لبخند تبدیل می شوند .پس باید برای تمامی لحظات زنده گی جنگید چراکه برای زنده گی کردن باید خندید وغم ها بهترین ،ذخیره گاه لبخند های آینده یمان هستند .