جسد بي سر يکي از انها در جوي فاضلاب يافت ميشود...جسد ديگري در شفاخانه بعد از
تجاوز در تکه پيچيده ميشود...
جسد ديگري با سري که با تبر دو تکه شده است به خانواده اش سپرده ميشود...
سرنوشت زنان سرزمين من از رابعه تاحال اين گونه بوده است.حرفي براي گفتن ندارم.ما به دنيا مي آيم تا اين گونه باشيم.در سرزميني که "هيچ عملي براي مرد عيب نيست، بد نيست چون او مرد است!...
در سرزميني که " قاتل يک زن از زندان بعد از چند ماه رها ميشود
و جامعه هرگز انگشت انتقاد را به سمت او بلند نمي کند بلکه او را تجليل مينمايد و تشويق!" در سرزميني که زن هايش، که مادرانش احترامي بيشتر از اين را ندارند که يا با تبر تکه تکه شوند، يا در زير لگد هاي بوت هاي مردانه کبود و سياه، يا اتش زده شوند،
يا جسدشان بي سر در جوي فاضلاب افگنده شود، يا گوش و بيني شان بريده شود و با بضرب گلوله قلب شان عاري از ضربان...
تشکر ميکنم از مردان جامعه خود که سطح فکر و شعور خود را هميشه اينگونه، با تجاوز، با قتل، با شکنجه و سربريدن، با بريدن گوش و بيني، در صدر اخبار جهان انعکاس ميدهند، تا جهان درک کند که زن افغان در جامعه خويش تا چه حد ارزش دارد!
جامعه من، جامعه مرد هاست...مرد هاي که از بطن زنان لت و کوب شده و سورفتار ديده و رواني و افسرده و بيني و گوش بريده به دنيا مي آيند!....مردان با غيرت زاده زنان بيني بريده!!...که غيرت شان در کنيز و برده گي زن خلاصه ميشود....