گیتار من

Posted on at


گیتار من


 


این روز ها دلم خیلی گرفته، ولی نمی دونم چرا جای گریه هایم می خندم. شاید به خاطر این که هنرپیشه خوبی هستم. شاید این تنها راه دیدن خوش حالی کسانی است که برای تو زنده گی می کنند و تنها با لبخند های تو بلیت سر زمین زنده گی را می توان خرید. شاید اگر تو فراموش کردی خودت را دیگران تو رابه خاطر دارند ،کسانی که سال هاست با نگاه به صورتت خوشبختی ها را درخود می سازند. اما تنها کسی که در تنهایی هایم همراه من است و غم هایم را با او تقسیم می کنم گیتار ،گوشه خانه ام است اوست که لبخند هایم را می سازد برای دیگری و شب های غمگینم را غمگینتر می کند.


 


هنوز صدای غم هایم را می نوازد، گیتارم او هنوز با غم هایم است، با او قلبم را به آسمان و روحم را در خود امیدی میبخشم او می نوازد ومن نوای غمگین خود را همراهی می کنم .نمی دانم من غمگینم یا گیتارم غمگین می نوازد .شاید اگر آن روزی که او با شادی هایش به آغوشم سپرده شد اگر با او شادی هایش را تقسیم می نمودم امروز من شاد بودم و او غمگین نبود. چرا دستانم را بااو به گونه ای دیگر خو دادم .نمی دانم که من با گیتارم  دوست بد ی نمودم یا او دوست خوبی برای من بود.


 


گیتارم نمی دانم ویا شاید می دانم و باور ندارم، ولی نمی توانم تو را به شادی هایت پس بدم چون هنوز غمگینم وتو نیز همراه خوبی هستی .پس تا شادی ها اینده تو را به دیوار ساکت اتاقم می سپارم او هم غم هایم را شنیده و می داند او نیز هم چون تو دوستی خوب بوده چرا که او به جای نواختن فقط شنیدار سخنانم بوده تو را به او می سپارم و او را به تو .چرا که هر دو درسکوت یک دیگر یار یک دیگر باشید او برای تو نوای آرامش وتو برای او نواری سکوتانی را می نوازی.




About the author

160