.
تنهای انفرادی زیستن است . تنهای مانند زمستان سرد است . مانند شب سیاه است . مانند درخت بی برگ است . تنهای با چادر سیاهش انسان را آهسته آهسته به مرزهای نابودی میکشاند . باید گفت تنهای فقط زیبنده آن خالق یکتاست . وقتی به تنهای فکر میکنم داخل نیای سرد و بی روح می شوید که روزه تنها یش قلب دفتر خیالم را مگشاید مانند دریای غم است که من آرام آرام داخل آن غرق میشوم . ای آفتاب بیا و بتاب یک سبد اشک هدیه کنم و این شب تاریک تنهای بال گشوده از نزدم برود دیگر نمی خواهم هرگز در این ناکجا آباد تنها باشم ای کاش این دنیای درد تنهای مانند پنجره فرسوده از بین میرفت تا هیچ کس تنها نبودی آری به تنهای زیستن مشکل است و حتی امکان ناپذیر است
.
قابل یادآوری است که برخورد شخصی در جامعه جایگاه اجتماعی آن را رقم میزند . و این که او به شکل انفرادی یعنی تنهای زندگی کند یا بادیگران ارتباط داشته باشد به اخلاق خود شخص مربوط است به آرزوی این که هیچ کس مانند در صحرا تنها نباشد.