شکستندو ، شکستندو ، شکستند
اینه صداقت کوچه هارو شکستند
حرمت نگاه عشق به گل سرخ را شکستند
مرز های ناقص تردید ها رو شکستند
قدغن بودن عشق بازی با ماهی ها را شکستند
تنگ بلور انسانيت را شكستند
صداي بال بال زدن قناري در هواي تازه را شكستند
عشق و فریاد های بی جای زمانه را شکستند
رابطه زن و مرد را شکستند
فلسفه بودن و نبودن را شکستند
غرور پاک بودن زن باکاره را شکستند
شناخت آدمی را از خودی خدا را هم شکستند
قانون طبیعت و انعکاس نور در آب را شکستند
همه چیز را شکستن، شکستندو شکستند
شکستند، شکستندو شکستند
تو چرا سکوت کرده ای ؟