همزمان با خروج نیروهای ایالات متحده و ائتلاف بینالمللی از افغانستان، تمام چشمها به سوی انتخابات ریاست جمهوری دوخته شده که قرار است در ماه اپریل سال آینده برگزار شود. آیندهی افغانستان پس از خاتمهی «عملیات آزادی» با خطر مواجه است و انتخابات – از لحاظ ظرفیت خود – اولین انتقال قدرت سیاسی مسالمتآمیز از یک حکومت ملکی به حکومتی دیگر را در تاریخ این کشور ثبت خواهد کرد.
رییس جمهور کرزی امکان این را دارد که جایگاه خود را در تاریخ کشور به عنوان تطبیقکنندهی این انتقال و پدر افغانستان جدید تحکیم نماید؛ اما علایمی وجود دارد که نشان میدهد وی برای ایفای یک نقش موثر در این زمینه چه اقداماتی خواهد کرد و به همین دلیل، فرجام امور همچنان تیره به نظر میرسد.
از ماهها بدینسو گمانهزنیهایی وجود داشته که کرزی - در صورتی که بخواهد - از چه کسی حمایت خواهد کرد. با کمتر از یک ماهی که به ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری باقی مانده است، تب حدس و گمانها شدیداً بالا گرفته است. به طور مثال، چهارشنبهی گذشته، خبرگزاری پژواک اعلام کرد که کرزی، در جریان یک ملاقات با رهبران سیاسی و جهادی، عبدالربرسول سیاف، فرمانده 67 سالهی وهابی پشتون را برای ایستادن در صف کاندیدان مورد تشویق و حمایت قرار داد. سیاف در کنار جرایم دیگر، متهم به قتل عام افشار در سال 1993 است که در گزارش دیدبان حقوق بشر به مثابهی یک جنایت جنگی محسوب میشود. یک هفته بعدتر، همین خبرگزاری خبر داد که کرزی حمایت از هرگونه کاندیدای مشخص را مورد انکار قرار داده است، حالانکه هنوز هم افرادی که در جلسهی اول حضور داشتند، میگویند که حمایت از سیاف همچنان به قوت خود باقیست.
بر اساس یک منبع از داخل ارگ ریاست جمهوری، تکت انتخاباتی مورد نظر آقای کرزی دو نامزد برای معاونت ریاست جمهوری را نیز دارد که اعتبار خود را به طور غالب - اگر نگوییم به طور کامل - از دوران جهاد و مقاومت خویش در برابر رژیم کمونیستی و حاکمیت طالبان کمایی کرده اند. مارشال محمد قسیم فهیم که در حال حاضر معاون اول کرزی است و حاجی محمد محقق سیاستمدار متزلزل و بیثباتی که گاهی در این خط و گاهی در آن خط میایستد، هر دو شهرت خود را مدیون جنگ در برابر اتحاد شوروی در سالهای 1980 اند. به عبارتی دیگر، تکت انتخاباتی کرزی کاریکاتوری از جهادیهای گذشتهی افغانستان و نوعی ارجگذاری به شیوهای سنتی است که در آن وقتی مشروعیت سیاسی با خطر مواجه میشود، برای تأمین این مشروعیت تلاش صورت میگیرد.
بااینوجود، خبر خوش این است که این تکت اساساً هیچگونه شانسی برای برندهشدن ندارد. تاجیکها و هزارهها برای سیاف، به دلیل سوانح جنگی او، رأی نخواهند داد؛ دیدگاه محافظهکارانهی مذهبی او عامل نامطلوب بودن چهرهاش در میان زنان و بخشهای اتنوسنتریست جامعهی پشتون است. حتی در مناطق محافظهکار و اتنوسنتریست جامعهی پشتون، حمایت از سیاف کمرنگ خواهد بود، زیرا این مناطق بیشتر تحت نفوذ طالبان و گروههای شورشی دیگر مانند حزب اسلامی قرار دارند که در میان آنان، سیاف به عنوان یک چهرهی خاین تلقی میشود. وی تا نهم سپتامبر 2001 که احمدشاه مسعود، دشمن قسمخوردهی طالبان، به قتل رسید، در کنار او باقی ماند. سیاف از وجههی مذهبی برخوردار است (او لقب محدث دارد که کارشناس افعال و سخنان پیامبر تلقی میشود)؛ اما پایگاه سیاسی ندارد.
خبر بد این است که کرزی این نکته را خوب میداند؛ ]اما وقتی باز هم بر حمایت از سیاف پافشاری میکند، نشان میدهد که باید[ مسایلی فراتر از آنچه در ظاهر به چشم میرسد نیز وجود داشته باشد.
در قدم اول باید توجه داشت که کرزی خودش در موقعیت حساسی قرار دارد. کسی در کشوری مثل افغانستان، مخصوصاً در دههای که حالا به پایان رسیده است، حکومت نمیتواند مگر اینکه برای خود دشمنانی خلق کند. کرزی به خاطر میراث، ثروت و امنیت شخصیاش نگرانیهای مشروع و قابلتوجیهی دارد و میداند که همهی اینها وقتی از حمایت و مصوونیت دوران ریاست جمهوری برخوردار نباشد، با خطر مواجه میشوند. بالاخره، افغانستان از لحاظ تاریخی نسبت به حاکمان پیشین خود مهربان نبوده است. به همین دلیل، کرزی کارتهایی را که روی دستش دارد، وارد بازی میکند؛ یکی از کارتهای او نظام اداریای است که از سطوح محلی تا قصر ریاست جمهوری امتداد مییابد و گونهای از شبکهی گستردهی قبیلوی را تشکیل میدهد. او همچنین منابعی در اختیار دارد که میتواند از آن برای حمایت کاندیدای مورد نظرش استفاده کند. حمایت کرزی میتواند برای هر کاندیدای جدی تعیینکننده باشد. بنابراین، تصمیم کرزی برای حمایت از سیاف هشداری برای همه است که وی را دست کم نگیرند. کرزی چالشهایی را خلق کرده است و همه منتظر بهایی اند که او برای عبور از این چالشها درخواست خواهد کرد.
در عین حال، تا زمانی که درخواستهای کرزی نهایی و برآورده شود، میتوان انتظار داشت که سیاف از نفوذ خویش به مراتب بیشتر از قدرت واقعی سیاسی خود استفاده کند. برخی از اسمهای دیگری که به عنوان کاندیدان احتمالی روی زبانها میچرخند، تکنوکراتهایی اند که دیدگاههای روشنی برای آیندهی افغانستان دارند؛ اما وقتی ناگزیر شوند کنار دست یک عالم مذهبیای که از وجهه و اعتبار جهادی برخوردار است، داخل عرصهی مناظره شوند، ناچار خواهند بود که به جای مقایسهکردن برنامهها و خطوط کاری خود، از گذشتهی سیاسی خویش معذرتخواهی کنند. به طور مثال، محمد حنیف اتمر و اشرف غنی احمدزی را در نظر گیریم: اتمر کارنامهی درخشانی از مدیریت سه وزارتخانه دارد و غنی یک اکادمیسین تثبیتشده است که مشاور رییس جمهوری بوده و برای روبهراه ساختن حکومتهای ناکام کتاب نوشته است.
در حالی که اتمر در کنار کمونیستها جنگید، سیاف یکی از گروههای مجاهدین علیه کمونیستها را رهبری میکرد و غنی هرگز وارد میدان جنگ نشده است. او در امریکا تحصیل کرد، درجهی دکترا گرفت و استاد دانشگاه شد؛ حالانکه سیاف تفنگ برداشت تا از کشورش دفاع کند. بنابراین، سیاف، با ایستادن در میدان رقابت، میتواند جدیترین کاندیداها را به جایی بکشاند که مسلمانهای بدی جلوه کنند که از بار مسوولیت خود شانه خالی کرده اند.
کرزی گامی احمقانه بر نمیدارد و لزوماً به خاطر اینکه در تلاش حفظ منافع خود است، سزاوار ملامتی نیز نیست؛ اما مشکلاتی که خلق میکند فراتر از ایستادن سیاف در میدان رقابت ریاست جمهوری است. حتی وقتی کرزی موضع بدل کند و حمایت از یک تکت معقولتر انتخاباتی را در پیش گیرد – که قویاً محتمل به نظر میرسد – نمیشود تصور کرد که سیاف با خاموشی کنار میرود. او یکی از ماهرترین بازیگران این عرصه است و ضمانتهای خاص خودش را برای نفوذ در ادارهی بعدی تقاضا خواهد کرد.
بنابراین، کرزی تمام بازیگران سیاست افغانی– مخصوصاً کاندیدان جدی – را با دو گزینهی نامطلوب روبهرو میسازد: یا منتظر باشند تا سیاف مناظرهی سیاسی را به عرصهی مقایسهی مهارتها و تعهدات اسلامی تقلیل دهد، یا اینکه به سیاست شبهمافیاییای تن دهند تا سیاف حاضر شود از میدان خارج شود.
بااینهم، هزینهی اصلیای که شاید خود کرزی هم به آن توجه نکرده باشد، دقیقاً بعد از عملیشدن طرح او ظهور میکند. وقتی کرزی تمام ضمانتهایی را که میخواهد به دست بیاورد و سیاف را برای خارجشدن از میدان قناعت دهد، فهیم و محقق، به عنوان دو معاون ریاست جمهوری در تکت انتخاباتی سیاف احساس خواهند کرد که از آنها برای تأمین خواستههای کرزی و سیاف استفاده شده است. در این صورت، آنها هم ناگزیر خواهند بود آبروی خود را حفاظت کنند و در نتیجه کاری را در پیش گیرند که کسانی دیگر در موقعیت آنها به آن روی آورده اند: این دو شخصیت به پایگاه اتنیکی خود مراجعه خواهند کرد (فهیم یک تاجیک پنجشیری است و محقق یک هزاره) و خشم علیه پشتون را برخواهند انگیخت و از سیاف و کرزی به عنوان آخرین نمونههای خیانت و دغلی این قوم یاد خواهند کرد. سناریوی مشابه در انتخابات 2009 عملی شد که در آن گلآغا شیرزوی، والی ولایت ننگرهار و یکی از نامزدان پشتون در انتخابات از صحنه کنار رفت و دو معاون غیرپشتون او، احمدضیا مسعود (برادر احمدشاه مسعود، فرمانده مشهور ائتلاف شمال) و سید حسین انوری (یکی از جنگسالاران مشهور شیعه) ادعا کردند که این اقدام شیرزوی توطیهای علیه آنان بوده است.
در حالی که حمایت از سیاف تاکتیک بیضرری برای کرزی محسوب میشود تا آیندهاش را ضمانت کند، اگر به زودی از این شیوه دست نکشد، شاید زیانبار تمام شود. در کشوری که دستخوش بیثباتی است، شگرد سیاف میتواند هرگونه شانسی را که که انتخابات فراتر از مرزبندیهای اتنیکی مدیریت شود، از بین میبرود. اگر چنین امری اتفاق بیفتد، انتخابات اولین انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی میان حکومتهای غیرنظامی در تاریخ کشور نخواهد بود، بلکه دور جدیدی از خشونتهای اتنیکی را به میان خواهد آورد.
http://afpak.foreignpolicy.com/posts/2013/08/23/karzais_most_dangerous_game