سیاست میدان عمل است. در میدان عمل، آنچه «هست» و آنچه «واقع شده است» یا «واقع میشود» مورد بررسی قرار میگیرد نه احتمالاتی که بر «آرزو» و «کاش» و «امید» استوار باشند. به نظر میرسد اعضای اتحاد انتخاباتی از روی یک وهم و هراس به این اقدام شتابزده وادار شده اند.
اینکه هر کدام به اتکای هم سیاست میکنند جای شکی نیست؛ اما اینکه هر کدام راههای منفرد خود را نیز دارند، یک واقعیت دیگر است. اینها هم از یکدیگر انتظاراتی دارند و هم نسبت به یکدیگر بیاعتماد اند. هر کدام هراس دارد که دیگری از سبد بیرون نپرد. در انتخابات گذشته، توافق محقق و عبدالله در آخرین لحظات درهمشکست بدون اینکه حتی لحظهای نسبت به راهی که طی شده بود و عواقب شکستن این توافق درنگ شود. دوستم و محقق نگرانیهای قابل درکی دارند که برای رفع آن چارهجویی میکنند. اینها تصور میکنند که باغی را در تملک خود دارند، اما از خرید و فروش محصول خود در زمان معین نیز باید اطمینان حاصل کنند. محصول شان تنها در فصلی خاص قابل فروش است نه هر زمان. انتخابات، فصلی کوتاه دارد و فرصتها را هرچه سریعتر محدود میسازد.
حدس این است که عبدالله و تیم او در ایجاد اتحاد کنونی عجله و شتابی بیشتر داشته اند. این جمع، به هر حال، نسبت به سایر رقیبان متحد خود، برندهی اصلی این بازی اند. آنها ظاهراً چیزی را از دست نمیدهند، بلکه چیزهایی را به دست میآورند. معلوم است که عبدالله یکی از محورهای اصلی در رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری است و به همین علت، با اتحاد انتخاباتی توانسته است قسمتی از بازی سایر اعضای اتحاد را به هم بزند و آنها را در کنار خود داشته باشد.
حلقات نزدیک به کرزی نیز در شکلدهی و کشاندن آن به مرحلهی کنونی بینقش نبوده اند. اینکه حلقات مذکور در طرح این حرکت نیز به گونهای نقش داشته اند، روشن نیست؛ اما مسلم است که از شکلگرفتن آن بهرههایی را در نظر داشته اند که ظاهراً حاصل کرده اند: بعد از این حرکت، اعضای منفرد اتحاد انتخاباتی باید از موضع منفعلانهتر با آنان وارد معامله و چانهزنی شوند.
انتظار میرود که اتحاد انتخاباتی مدتی دوام کند. به هر میزان که این زمان طول بکشد، وضعیت اعضای آن، به استثنای حلقهی داکتر عبدالله، سختتر میشود. به نظر نمیرسد که اعضای اتحاد انتخاباتی با کشاندن افغانستان به مرحلهی قطببندی شمال و جنوب یا پشتون و غیرپشتون راضی باشند. در غیر آن، باید هزینهی بیثباتی و تشتتهای خطرناکتری را مد نظر گرفته باشند.
به همان میزان که حضور اقوام غیرپشتون در ساختار قدرت برای ثبات و سلامتی کشور ضروری است، حضور پشتونها نیز مهم است. این حضور، به خصوص در مورد پشتونها، نمیتواند سمبولیک و نمایشی باشد. اتحاد انتخاباتی هر قدر که در این عرصه واقعبینانهتر و خردمندانهتر برخورد کند، ناگزیر است هزینهی بیشتری را به زیان ترکیب اعضای کنونی خود تحمل کند.
به نظر میرسد محقق و دوستم با وضعیت دشوارتری مواجه اند. آنها هنوز موقعیتی ندارند که دیگران را به سوی خود جلب کنند. باید به سوی دیگران جلب شوند. برای این کار حوصله برای دریافت مشتری خوبتر یکی از شرایط برندگی آنان در معامله است. به نظر میرسد شتابزدگی در ایجاد اتحاد انتخاباتی، آنان را زود و بیموقع در معرض تصمیم نهایی قرار داده و حرکتهای دیگری را که روی دست داشته اند، عقیم ساخته است.
جمع کردن خواستهها و نگرانیهای دوستم و محقق و عطا و ربانی در محوریت عبدالله کار آسانی نیست. وقتی پای متغیر نیرومند اعضای قدرتمند و بانفوذ پشتون نیز در این ترکیب علاوه شود، دشواری آن به مراتب بیشتر میشود. اتحاد انتخاباتی باید چه تدبیری را پیش گیرد که هم از شایبهی غیرپشتونی بودن مصوون بماند و هم اعضای ترکیب خود را راضی نگه دارد؟ ... تازه، کیسهی این اتحاد نیز خالی خالی بوده و گنجشک شان در هوا پنج روپیه نرخ شده است.
در کنار همهی این مسایل، کارایی و سلامت حکومتی که از دل اتحاد انتخاباتی بیرون میشود نیز مورد توجه است. ساختاری که از ابتدای خود گرفتار پاسخگویی به سهمهای بزرگ باشد، چه مقدار وقت و امکانات خواهد داشت که صرف مدیریت و رسیدگی به مسوولیتهای حکومتداری کند؟ ...
شاید تصور اعضای اتحاد انتخاباتی از مردم افغانستان و جامعهی بینالمللی به عنوان یک باغ پرمیوه واقعبینانه نباشد. تصور بر این است که اینجا «شهروندان»ی اند که چیزی به نام حکومت و پاسخگویی و قانون و شفافیت و کارآیی نیز برای شان مهم است و آنجا «جامعهی بینالمللی» است که انتظار میرود حد اقل برای حکومت پنجسالهی بعدی نزدیک به نود درصد هزینههای حکومتداری و امنیت و انکشاف را پرداخت کنند.
سوال نهایی این است که آیا اتحاد انتخاباتی میتواند رضایت مردم افغانستان و جامعهی بینالمللی را نیز در کنار رسیدگی به طمع بازیگران قدرت و ثروت در ترکیب خود برآورده سازد؟