جایی که بشود رفت...

Posted on at


رفتن و خداحافظی جزیی از زندگی روزمره کابلی ها و افغان ها شده. پنجاه سال است که خانواده ها تید و پراکنده اند. هر کدام در گوشه ای از دنیا!


این روزها از تلوزیونهای ماهواره ای تا وطنی و اخیرا هم روزنامه ها از اگهی دولت استرالیا میگوید که تهدید میکند کسانی را که به سودای زندگی بهتر به طرف استرالیا روان اند.که به گینه نو و... فرستاده میشوند که شرایط بدی دارد.


 اخیرا هم دولت سوییس بعضی مکانهای عمومی را برای مهاجران ممنوع اعلام کرده است. مثل برخی استخرهای عمومی.


حکایت مهاجر دوستی ایرانیان و پاکستانی ها هم که جای تبصره ندارد! 


آدمهایی که مانده اند یا سودای رفتن دارند و یا جایی گیر افتاده اند. پدری و مادری و گاهی خانواده ای که نمی شود تنهایشان گذاشت.


کمتر کسی را در کابل می شناسم که به اختیار خودش مانده باشد. رفتن سرنوشت ناگزیری شده است.


با خودم فکر میکنم: آن سوی آبها سرنوشتی بهتر در انتظارمان است؟ درست است که جان بدر خواهیم برد در بهترین حالت اما: کرامت انسانی مان در سرزمین های دور دست نخورده باقی خواهد ماند؟


یا به قول دوستی: در سرزمین مادری مان کرامتی مانده است که به پایش بایستیم؟


پشت سر دیوار و پیش رو دریا!


افغان ها کمتر اهل روایت بوده اند. آنهایی که رفته اند سکوت اختیار کرده اند و گاه گاهی با چشمهایی که می پرد و از نگاهت میگریزد، از تصمیم شان دفاع میکنند. اما در پشت رفتن داستان دیگری نهفته است یا نه؟ چند درصدشان به بهشتی دست یافته اند که در رویایشان بود؟ کاش آنهایی که رفته اند و ساکن شده اند، روایتشان را صادقانه می گفتند!


قرار بود این پست چیز دیگری بشود غیر از این! همین! 



About the author

MasumaIbrahimi

معصومه ابراهیمی مدیر خانه فرهنگ افغانستان است و در کابل زندگی میکند.

Masuma Ibrahimi is Director of Afghanistan Cultural House. She is living in Kabul.

Subscribe 0
160