پاییز
چیزی که از خود در من اثر گذاشتی
یک عمر گریه
یک عمر پیشیمانی
و یک عمر بی تو بودن
گریه میکنم چون برگ های پاییزی ام ریخت
مرا این برگ ها اسیر کرده
برگ ها
مثلی دلی شکسته من است
مثلی خیالات پوچ و بی معنا
که در راه یی با تو بودن خلاص شد
حالا دیگر از تو چیزی در من اثر نمانده فقط میتوانم بگویم زنده ام
تو امدی و معشر بر پا کردی
وجود مرا برک ریزان کردی
من از تو فصل زیبایی خواسته بودم اما بیبین چی شد
در من نهفتی و مرا برک ریزان کردی
مسعوده