اقیانوس هنر

Posted on at


هنر زاده روح انسانی است که در جستجویی شدن ها ایست که باید به آن انسان دست یابد. هنر همیشه امید بخش است چون برای ما چیزی را که نیست می نمایاند و  به ما جهان دیگر را معرفی که در فراسوی این هست ها ممکن وجود داشته باشد. هنر همیشه با درک و درد زاده می شود با عشق به بلوغ می رسد و کمال را در آرمان به دست می آورد. بدون درد، عشق و آرمان هنر وجود نخواهد داشت.


زندگی همیشه جریان رودخانه سرشار ایست که نمی توان جلوی حرکت آن را گرفت و به آن فرمان ایست داد، رود خانه هرگاه ایست کرد، بدون شک دیگر شادابی و خروش با این ایست خواهد مُرد. دریا نماد کامل از هنر است و می تواندهنر را در وجود آن دریافت و شناخت، شاید از این نمونه و نماد بهتر وجود نداشته باشد چون هم همه با آن سروکار دارد و هم زندگی توام با آن است.


دریا با درد متولد می شود که توام با درد است، قطره های باران با چه شدت به سنگواره ها می خورد، صدای این تصادم چه فریاد را بلند می کند که همان چه چه آب است. درد تمام استخوان آب را فرا می گیرد و از شدت این درد است هنر زاده می شود و دریا در نطفه زاده می شود. در این دمادم بر اساس درد مشترک که قطره های آب دارند، احساس عشق می کنند تا به هم به وصال برسند. با این عشق است که شادابی دریا از میان وصال آب سر بر می آورد و ما منظره ی شادمانی و شعف دریا که همان پرده ای رسیدن عاشقان به معشوقان است، را مشاهده می نمایم و از آن دمادم لذت می بریم.


راه ادامه می یابد و عشق حرکت دهنده ی آب است و آب هرگز متوقف نمی شود و به راهش ادامه می دهند و این شادابی در مسیر حرکت است که آب را جهش می بخشد و آب سراسر وجودش را فراموش می کند و با عشق برای رسیدن به اقیانوس لحظه شماری می کند. رسیدن به اقیانوس، آرمان دریا است. نمایاندن و تلاش برای رسیدن «شدن» را آرمان می نامیم که هر هنرمند در وجودش دارد، روی سخن ما عام است، همه هنر ها را در بر می گیرد چه هنرکلامی باشد و یا هنر تجسمی و یا هم هنر نمایشی، همه فرزندان آدم یک سرنوشت. همه گونه های هنر نیز سرنوشت مشترک دارند که نمی توان انکار کرد.


انسان موجود تاریخگرا است، نمی تواند سخنی و یا نظری را بدون تاریخ آن قبول نماید و برای همین به جستجوی صفحات تاریخ می پردازیم که در انقلاب های جهان هنر به خصوص ادبیات چه نقش و جایگاهی داشته است و این نقش بیشتر رابطه ای یک طرفه بوده و یا رابطه ی متقابل دو طرفه. انقلاب هنر را به وجود آورده  یا انقلاب با دستان مهربان هنر پرورش یافته و به بلوغ رسیده است؟ هنر توانایی هدایت و رسوخ در روح توده ها را دارد و یا ندارد؟ چه میزانی برای آن قایل شد؟


لنین یک تعبیر را همیشه به کار می برد که ایده یولوژی بدون هنر محکوم به مرگ است.



آیا این مصداق را در انقلاب هم می توان به کار برد و یا خیر؟ هنر دستان مقدسش را به نوازندگی و هدایت بشر از دیر باز جنبانده است و همین هنرمندان است که هارمونیک زندگی و طبیعت را در می یابد و گاهی هارمونیک جدید را هم ارایه می کند.


 



About the author

sebghat

I Sebghatullah of Faryab province, my native language is Uzbek, was born in a family of husbandry and Badansh in 1371. Courses currently taught at Kabul University journalism class got two. I work more accessible to calligraphy, painting, music and sport, and I'm interested in writing too. Genial Annex I…

Subscribe 0
160