گاهی اوقات حس عجیبی به انسان دست می دهد که ناخود آگاه باعث جاری شدن اشک انسان می شود.
گاهی اوقات اینقدر دلم تنگ می شود که هیچ کس و هیچ چیز را درست درک کرده نمی توانم.
احساسات انسان نه مثل برف است که آن را در آفتاب گذاشت تا که از بین برود نه مثل جمله ای است که اخرش نقطه بگذاری و پایان داشته باشد و نه مثل آهن است که ذوب شود و بلاخره یک نقطه بی پایان است.
احساسات است که انگیزه به وجود میاورد و باعث انجام عمل میگردد. و سرچشمه تمام افعال ماست تا که از روی احساسات کاری را انجام دهیم.
ما دو نوع احساسات داریم :
یکی احساسات خوب و احساسات بد
که می توانیم از احساسات نیک و خوب خود درست استفاده کنیم و راه های درست زندگی را پیدا کرده و برای پیشرفت و ترقی خود به کار بگیریم
اما احساسات بد باعث ویرانی و بدبختی خواهد شد
باعث خواهد شد که دوستی ها را از دست بدهیم
خود رارنج داده و راه های زشت و نادرست را در زندگی خود پیش بگیریم.
شاید با احساسات غلط کارهای ناپسند صورت بگیرد پس احساساتی برخورد کردن یک نوع بیماری در بین افراد است و باید از این نوع بیماری در وجود خود وقایه کنیم و نگذاریم که احساسات ناپسند ما باعث انجام دادن کارهای نادرست شود و با عمل احساساتی ما کاری صورت بگیرد که نه برای خودمان مفید باشد و نه برای اطرافیان ما.
اشخاصی هستند که در هر وقت از کارها و روابط های خود از احساسات کار می گیرند و همیشه ناموفق هستند و کاری که از روی احساسات انجام بگیرد خواه ناخواه نادرست است و نمی تواند که موفق باشد.
پس خود است که کوشش کنیم که هیچ گاه از روی احساسات کاری را انجام ندهیم و برای بهبود زندگی و روابط دوستانه خود از دوستی و عطوفت کار گرفته و از صبر و حوصله کار بگیریم تا بتوانیم که در هر عرصه از زندگی خود کارهای مفید و بدونه مشکل داشته باشیم