بره چند ماهه

Posted on at


  دست میکشم به لبه شکسته استکان و به  استکاک شیشه و گوشت و پوست فکر میکنم که میرسد به استخوان  . اینها هماهنگی های یک ذهن خیابان گرد  است . 

کوچه را به خیابان و خیابان را به کوچه های فرعی میپیچی و به عابرانی فکر میکنی که پیش می ایند و دست دراز میکنند و میگویند خیرات . چند فحش خیرات  میدهی و گاهی دلت می اید که دستت را دراز کنی طرف و میخواهی در چشمش نگاه کنی و بگویی یه لبخند خیرات بده .

دهانش را که باز میکند به دندانهایشان نگاه میکنی . هنوز تیکه های گوشت چند دقیقه پیش که به دندان گرفته است بین دندانهایش مانده است و جای چند افغانی برایش چوب کبریت بدهی تا دندانش را تمیز کند و وقتی میگوید خیرات  دهانش بوی گوشت بره ترد ندهد .

دلت میخوای بزنی به سمت خانه و سیگارت را بیندازی سطل زباله و بگویی این هم تمام شد .

 

زندگی صفر درجه

کاوه ایریک  



About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160