.................کاش نمی رفتی

Posted on at


 فکر نمی کنم وقت در

 جهنم به انده زه ی شب های انتظار که من سپری می کنم سختر بگذرددر این شب ها از انتظار خواب در چشم امیدم تا سحر بیدار می ماند

 با عدم حضورش در کلبه ی من نه چراغ شام گاهی روشنی دارد و نه هم فروغ صبح گاهی.......

در هر طلوع

در هر غروب

زخم های انتظار ام عمیق و عمیقتر می گردد...............

با رفتنت نه بهار رنگ و بو دارد..

 

 

 

 

 

 

.

نه چمن سبزه و گل.....

پرنده ها دیگر آواز نمی خواند...!

رنگین کمان بعد از باران دیگر یک رنگ است آن هم سیاه...!!!

ستاره های آسمانم دیگر آن زیبای و شور و شوق را ندارند...

با رفتنت همه زیبای های دنیایم نا پدید شده است..........!!!

حتا بحر نیز مرا دیده خموش می گردد..........

آن همه لذت دنیا را با تو می دیدم..................؟

یا با رفتنت همه ی آنها را نیز با خود بردی ؟؟؟؟

کاش می توانستم مانع رفتنت شوم پدر جان...!!!

 

ارزو 



About the author

160