فرشته از رویا هایم

Posted on at


خاطر از زنده گی من

در روز 12 مارچ سال 1998 عاشق شودم به یک نگاهش زند گی خود را فراموش کردم..

به سعی و تلاش که از سمیم قلب برای بدست اوردنش کردم او را توانستم که به که دوستم کنم با هم برای امتخان داددن کانکور یکجا درس میخواندم.بالاخره ما به پهنتون را یافتیم..ما همین طور به درس های خود ادامه میدادم  که یک روز به بسیار  افسوردگی به پیشم امد وگفت که پدرم برای کار میخواهد که به خارج از کشور برود(المان)ان لحظه فکر کردم که به چاقو قلبم را پاره میکنند چنان درد به قلب وارد شود که دیگر فکر نمیکردم که زنده باشم بالاخره او خارج از کشور رفت ...

من به بسیار افسوردگی درس هایم را ادامه میدادم تا این شود که من برای ادامه تحصیل به ان کشور بروم..

وقتیکه  من به انجا رسیدم من کوچه کوچه های ان شهر را گشتم از دوکان ها گرفته تا به تمام دفاتر ها ولی او را  پیدا نکردم ..

یک روز او را در اتوبوس با یک پسر دیگر دیدم من به او چیزی نگفتم سراق پدرش را گرفتم پدرش به من گفت که او در یک حادثه ترافیکی حافطه خود را از دست داده است پدرش میخواست که من را به او معرفی کنند ولی من نگذاشتم ...

من و او در یک صنف درس میخواندیم که او روز به روز به من نزدیک تر میشود  بلاخره برای بار دوم عاشقم شود ..

و این شود که در روز 8 می سال 2003 برای من در خواست ازدواج داد  .. که 17 روز پس از در خواست با او ازدواج کردم..

و در سال 2005 م) به کشورم بازگشتم .و حال زندگی خوش وارام داریم

 

            خاطره از دوستم...............

 



About the author

massoudnoozai

my name is massoud noorzai i was bur in 1997 iam in ten class and i want become in the future an dactar

Subscribe 0
160