گذشته ها ديگر بر نميگردن

Posted on at


                                 گذشته ها ديگر بر نميگردن.


دلم ميخواهد.


 گذشته ها برگردد.


گذشته هاي كه هرگز خاستار برگشتن آن نبودم.


اما حالا ميخواهم برگردم به گذشته.


گذشته كه خوشي هاي حالم درآن نهفته.


حالا با خود ميگويم كاش آن روزها نميگذشت


كاش زمان درآن جا توقف ميكرد.



كاش زندگي ديگر براي ادامه نمي بود.


كاش قدرآن لحظه ها را ميداشتم


  لحظه هاي كه حالا به ياد آن افتادم.


ياد لحظه هايكه مراميخورند نميگذارند تا زندگي كنم.


اگر چه بدون آن ياد لحظه ها زندگي برايم ناممكن است.


آن لحظه ها برايم توانايي ميدهد ومرابه آينده اميد وار ميسازد تا زندگي كنم.


چه زيبا بود آن لحظه هاي كه گذشت ديگر بر نميگردد.


فقط ياد هاي ازآن باقي مانده بس............


خوب ميدانم حالا دير شده ديگر نميتوانم به گذشته ها بر گردم.


گفته اندهيچ چيز ناممكن نيست كه انسان آن را بخواهدبدست آورده نتواند.


بس من ميخواهم به گذشته بر گردم.


آيا كسي هست برايم بگويد چگونه به گذشته بر گردم.


فكرنكنم كسي باشد.


آه چه سخت است آنچه كه بخواهيم بدست آورده نتوانيم.


بس چيزهاي است كه بدست آوردن آن ناممكن است.


حالا دانستم ياد هاي گذشته جز درد براي انسان چيزي داده نمتواند.


تا آخرين عمر با ما باقي ميماند


 بس آنچه كه گذشت گذشت.


گذشته ها ديگر بر نمي گردن بس بهتر است قبول كنيم.



                                              ترتيب كننده شگوفه صديقي.



About the author

160