نا امیدی بی آرزو ها به سر بردن

Posted on at



نا امیدی؛ بی آرزو ها به سر بردن

گویند که عزم سفر کرده ای
گویند که از من دور گشته ای
گویند که هرگز ترا نخواهم یافت
گویند که نا مهربانی پیشه کرده ای
گویند که با من ی زار جفا کرده ای
گویند که از اول صادق نبوده ای
گویند که ترا از خدا باز بخواهم
گویند که با من قهر و غضب کرده ای



گویند که با من پیمان نه بسته ای
گویند که بی من با دیگران رفته ای
گویند که بر من رحم نخواهی کرد
گویند که با من چنین کرده ای
گویند که مرا دیگر نخواسته ای
گویند که با من پرواز نه کرده ای
گویند که ترا در خود جستجو کنم
گویند که مرا با خود نه برده ای
گویند که برایم خیال نه کرده ای
گویند که دیگر آرزوی ندارم
گویند که برایم حضور نداشته ای
گویند که ای امید برایم نبوده ای

ای آرزو بی تو زندگی چیست؟
که حتی یک رویا ندارم
بی تو زندگی عادت گشته است مرا
بی تو آرزو؛ ای آرزوهایی ناکام..!!
بی تو تنهایم حتی امیدی برای زیستن ام نیست



برگرد تا زندگی یابم
با تو لذت دو گیتی یابم
با تو یابم جاویدانه گی ها
که بی تو............نا امیدم
نا امیدی سخت تلخ است
بی تو زیستن؛ بی آرزو بودن
بی امید به سر بردن حیف است
بی تو مردن ننگ است برایم
نا امیدی..... بی آرزو ها به سر بردن
                                                                    


 


نویسنده: وژمه احرار
                                                                            



About the author

wazhmaehrar

She is a journalist

Subscribe 0
160