خسته ام از نگاه های خسته و دلگیراو

Posted on at


خسته ام از نگاه های خسته و دلگیراو.....، خسته ام ازچشمای غرق درغمهای او.....،خسته ام از صدای پرغوغای او.....،دلگیرم از ناله وهای وهوی پر گریان او



متنفرم از خودم، از خودم که توانایی اغدام هیچ کاری را ندارم.....فقط باید بنگرم و افسوس بخورم فقط باید ببینم و زجر بکشم.


گوش هایم دیگر توان شنیدن ناله های او را ندارد. دستانم میخواهد صورت او را نوازش کرده و اشکهای جاری اش را پاک کند.


اما دستانم ناتوان تر از آنی است که توانایی انجام این کار را داشته باشد



من دلم چیز دیگر میخواهد، دستانم چیز دیگری میخواهد، چشمان و گوش هایم چیز دیگری می خواهند. دلم میخواهد دیگر نگران و پریشان او نباشم، دستانم میخواهد دیگر هیچ اشکی را پاک نکند بلکه تصویری از خنده های زیبای او را رسم کند.


چشمانم میخواهند غرق در خنده و شادی های مردم او شود. گوش هایم میخواهند بجای ناله و گریان های غم بار او، صدای قهقهه و شادی های دلنواز او را بشنود و لذت ببرد



افسوس که چرخ روزگار طوری دیگر در چرخش است.


اما من هنوز که هنوز است گریه های او را به امید شروع خنده های جدید تحمل میکنم و به خداوند مهربان ایمان دارم.


آری من مادرم را دوست دارم و توانایی دیدن غم و اندوه او را ندارم.



About the author

lovelysweet

23 ساله هستم یک خانم متأهل نویسندگی را بسیار دوست دارم اما بیشتر تجربه کاریم را در بخش دوبله بدست آوردم بسیار زندگیم را دوست دارم همچنان خانواده ام را

Subscribe 0
160