فکر ها و آرزو ها دارند عده ئی بسر
تا که بازی را شروع کنند و ما را دربدر
لالا یی سحر آمیز میخوانند از سر شب تا سحر
بهر غارت رای و حق توده های بی خبر
با زبان شیرین و حیله گری
با مکر و ناز و عشوه گری
دلها را غافل کنند کله ها را بی ثمر
رای ما و حق ما را ببندند برپالان خر
بی می مدهوش می دویم از پی شان
می کنیم جان فشانی در پی شان
آخرش بازنده دار و ندار خویشیم
درمانده و پریشان روزگار خویشیم
خداوندا ما را تنها مگذار در اعمال ما
عقل و دین ما را نگهدار از بلا