داستانی جالب "نخ را کش کن"

Posted on at


سلام دوستان میخواهم بشما یک داستان را اراهه کنم این داستان واقعی است کوتاه و خنده دار امیدوارم خوش شما بیایه.


داستان از این قرار است که :


یک پاد شاه همرای وزیر خود بوده به اینها مهمان میامده یعنی بزرگان دنمارک میامدن که در باره وضعیت کشور شان پرسان کنن.


پادشاه کمی لوده تر بوده به وزیر خود گفت وضعیت مه خوب نیست تو یک نخ به شصت پا مه بسته کن و سر دیگر نخ به شصت پا تو بسته کرده باشه اگه مهمانا از من چیزی پرسان کردن چون حال مه خوب نیه اگه یک وقت از مه اشتباه شد و نتونستم جواب شان را بدم تو نخ را خود پا خو کش کن که مه متوجه شوم و دگه گپ نزنم.


خوب وقتش فرارسید و مهمانا آمدن همی رقم که پادشاه گفته بود وزیر انجام داد و نخ را به شصت پا خود و سر دیگرش را به شصت پا پادشاه بسته کرد.


از بزرگان دنمارک پرسان کردن که شما کود کیمیاوی کشور خود را چکار میکنید و به کدام راه استفاده میکنید؟ پادشاه به گپ شان نفهمید و به وزیر خود گفت اینا چی میگن وزیرش گفت اینا میگن بقایای حیوانات چکار میکنیم پادشاه گفت خوب فهمیدم گفت ما گو گاو ها خو جمع میکنیم و بعضی نا آتش میکنیم و بعضی نا به باغچه ها خو میندازیم .


همه تعجب کردن و منظور پادشاه را نفهمیدن و وزیر نخ را کش کرد پادشاه سکوت کرد.


بعد وزیر گفت ما کود کیمیاوی را بیشتر به زراعت استفاده میکنیم که حاصلات زراعتی ما رشد کنه و زیاد شه.


بعد همه خوشحال شدن و به همدیگر گفتن این گپ خوبی است و واقعا مفید است.


بعد پادشاه به وزیر خود گفت اگه گپ خوبی بوده پس چری نخ کش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 دوستان عزیز این داستان برای من خیلی جالب بود و به گفتن جالب تر میشه. الهی که خوش تان آمده باشه.


موفق باشید.


 



About the author

marziasaeed

Hello, I am Marzia Saeed. I am 20 years old. Currently, attending the University of Jami, majoring in Islamic law (Sharia). I live in Herat, Afghanistan. The subjects that I like the most are Math, English, Art, and Dari. I am also interested in reading old stories; my courses consist…

Subscribe 0
160