مرا با خود ببر به وسعت یک خیال
و به اوج تنهایی
مرا با خود ببر به نوسان یک حقیقت
مرا با خود ببر به یک صحرا، به یک جنگل
و به یک دشت، تا با نی لبک قلبم برایت از عشق بسرایم
مرا سوق بده، به یک احساس واهی از حقیقت
آری مرا دعوت کن به صدای گیتار قلبت
و به ترنم نگاهت
مرا دریاب با تمام وجود در واپسین دقایق سکوتت
و لبخند را بر لبهایت جاری ساز
تا که باور کنم بودنت یک خیال نبود