هویت

Posted on at


 


مهاجرت یعنی مجبوری ارزشها , فرهنگ , وطن ؛زبان و خیلی چیزهای دیگرت را از دست بدهی و همچنین متحمل تمام سختی های آن باشی .


 گه گاهی فکر میکنی کاش مهاجر نباشی , کاش وطنت اینجا بود و یا کاش  تو در وطنت بودی .


و وقتی این مسئله پر رنگ تر میشود که تضاد هایی بین اجتماع جدید و قدیمت ببینی . ارزشهایت را به باد تمسخر میگیرند و از هویتت لطیفه و فکاه میسازند؛ با واژه های زبانت بازی می کنند و در نهایت با فضیلت و شخصیتت نیز.


 اینگونه است که ضربه سختی بر روحیه و نگرش فرد نواخته خواهد شد.


سعی کردن بر پذیرفتن فرهنگ غالب به معنی خودکشی فرهنگ و خرده فرهنگ افغانی ات است و جدال بر تثبیت خود , حساسیت دو طرف را بیشتر کرده و فاصله بین انسان ها را طویل تر میسازد .


از طرفی هم روز به روز به فرهنگ جدید خو میگیری و چون میگویند هویت سیال و محصول اجتماع است همواره تغییر میکنی ؛ دیگر افغانی نیستی و هنوز افغانی هستی. فردی متاثر از فرهنگ ها.


یادم نمیرود :در یکی از جشن های مدرسه (همان مکتب خود ما ) گروه خواننده ای به مدرسه ما آمدند و در واقع اجرائی را که داشتندآهنگ افغانی (سرزمین من)را به قسم طنز میخواندند:


زیر زمین من...


آن روز باخبر شدم که یکی از دوستانم که تا امروز یادش در خاطرم سبز است ، بسیار ناراحت شده بود و تمام آن روز را گریه کرده بود .


 هرچند مدیر مدرسه از طرف گروه خواننده هم معذرت خواهی کرده بود اما هیچ چیز دیگر برایش مرهم نشد. او از همه دوستانش (که ایرانی بودند) برید و انزوا اختیار کرد .ناگفته نماند او شاگرد  اول صنف که هیچ؛ اول نمره مدرسه هم بود و برنامه های فرهنگی را تنظیم میکرد و از طرف دیگر در صوت قرآن هیچ کس همتایش نبود؛ دیگر از همه دل کنده بود.


بعد از این اتفاق , صدای قرآن خواندنش را از برنامه صبحگاه مکتب کسی نشنید و دیگر در هیچ مسابقه ای هم شرکت نکرد. او دیگر او نبود.


قصه تلخ مهاجرت به اینجا ختم نمیشود برای اینکه زنده بمانی , زندگی کنی مهاجر شده بودی.حالا با این اهداف دوباره به کشورت که میگویند پرنده صلح, در آنجا مسکن گزیده برمیگردی.دیگر نمیخواهی  کوچ کنی. با همان هویت متاثرت برمیگردی. خوش آمدی.


واژه هایت از زمین تا آسمان فرق میکند از لهجه که دیگر نگو , باز هویت ات را بازسازی میکنی, باز زمان لازم است. با واژه های جدیدی میشناسندت.


اما این بار , چون این مفاهیم برایت هضم شده بود دیگر  معده افکارات تعجب نمیکند.


زندگی را شروع میکنی. کم کم فرهنگ افغانی ات گل میکند. حتی میتوانی بین دو خرده فرهنگ بهترین را انتخاب کنی , در کنار تو فرهنگ افغانی هم رشد کرده و هردو به یکسانی میرسند.


از خداوند میخواهی سیر مهاجرت و عوامل آن را دیگر نصیب ات نکند و به جایش برای کشورت صلح و امنیت میخواهی.


اما دوستم : او هم همیشه این دعا را میکرد با هم برگشتیم . او در یکی از دانشگاه های خصوصی درس میخواند , آن جا هم اول نمره شده بود . میخواست ستاره شود ( اصطلاحی بود برای اول نمره عمومی که به عنوان جایزه بورس دانشگاه را بدست آورد.)


دو سال پیش ستاره شد و دیگر به زمین برنگشت .


آن هم به دلیل یکی از عوامل ای که مجبور به مهاجرت میشوی.


 


TAGS:


About the author

somaie

My name is Somaie.

Subscribe 0
160