خداوند را شکر گذاریم که با سپری کردن یکی دیگر از بهار وتابستان عمر مان ،دوباره به خزان دیگر رسیدیم، و تا چندی دیگر زمستان آمدنی است
.
اما فرا رسیدن زمستان مردم رنج کشیده ی افغانستان را در یک تشویش روحی قرار داده است ،زیرا در کشور ما زمستان بسیار مشکل و در عین حال آزاردهنده است چون افغانستان کشور کوهستانی است و زمستان آن همواره خشک و سرد اس .پس بلند رفتن بهای مواد سوخت از یک سو و نادار بودن مردم از سوی دیگر علت های اساسی برای داشتن یک زمستان سخت و پر خطر برای مردم است که این خطرها تنها و تنها متوجه ی نیازمندان و افراد ناتوان است ، انسانهایی که بخاطر به دست آوردن یک لقمه نان برای فرزندانشان در جد و جهد اندس در این حال برای قدرتمندان و اشخاص مسوول هیچ جای تاسف و نگرانی نیست چون آنها با گرم کردن خانه های خود هیچ تشویشی نسبت به بلند و پایین رفتن مواد سوخت ندارند ، حتا بعضی ها بخاطر آزار ندیدن از سردی زمستان به مسافرت های دور می روند پس آنها از این فصل به بسیار خوبی استقبال می نمایند و هنگامی که یک فرد عادی صدای خود را بکشد هیچ توجه ی به او صورت نمی گیرد .
پس ما به این گونه حالت چی گفته می توانی
آیا می توانیم خود را مسلمان واقعی بنامیم در حالیکه از حال هموطنان بی بزاعت خود آگاه نیستیم ؟
ٱیا منحیث یک انسان می توانیم حال کودکی را ببینیم که لباس نازک و پاره در تن داشته و در یک اتای سرد و تاریک باشد و با مریضی های گوناگون دست و پنجه نرم کند ؟با شنیدن این سخن هر انسان مایوس می گردد ، در حالیکه با همکاری نمودن به برادران و خواهران خود ما می توانیم این و آن دنیایی خود را آباد نماییم
.
پس چرا همین کار را نمی کنیم اگر این طور می شد ، یقین دارم که هیچ هموطن ما در تشویش زمستان نمی بود بلکه مثل دیگران از آمدن آن لذت می برد
.
دوستان عزیز:
شما نظر بدهید که بی خبر بودن اعضای یک جامعه از یک دیگر تا این حد ، چی پیامد های ناگواری را به همراه خواهد داشت ؟