آدمای دیواری

Posted on at


دیوارا رو دست دارم. شاید مسخره به نظر بیاد. ولی خب این حرفی نیست که همینجور ی دفه از دهنم پریده باشه. قبلا هم بهش فکر کرده بودم.


بهشون تکیه میدی. اصلا انگار منتظرن تا بهشون تکیه بدی. ی جورایی کارشون همینه. اینکه ی تکیه گاه باشن برای آدمای خسته، تنها و دلتنگ.


خوب که فک میکنم می بینم خودشون از همه خسته تر و تنها ترن. به قول شفیعی کدکنی "همه آرزویم اما؛ چه کنم که بسته پایم". سخته ها. منتظر بودن رو میگم. فقط میتونن منتظر باشن.


میدونی؛ ی خوبی خیلی بزرگ دارن. این که همیشه هستن. میفهمی که چی میگم. بهشون که تکیه زدی، دلت قرصه از بودنشون؛ از موندشون.


قابل اعتمادند؛ بیش از حد. واسه همین دیگه دلهره نداری. مطمئنی اگه بری و برگردی، منتظرت میمونن. شایدم جای دیگه ای رو ندارن برن. ولی اینا مهم نیست. مهم اینه وقتی سراغشون میری منتظرتن. صاف و محکم ایستادن تا تو بیای.


تو این مورد از خیلی از آدما بهترن. آدمایی که منتظرن که بهشون وابسته بشی؛ که بهشون تکیه کنی و بعد ی دفه برن. ترکت کنن. اونوقت میدونی چی میشه؟ تو میفتی. بعضی وقتا هم سقوط میکنی.


تازه دیوارا همیشه مواظبتن، دور و برتن. وقتی که توی اتاقت تنها نشستی. وقتی که داری فک میکنی. وقتی که داری گریه میکنی. نمیدونم ی جور محافظ همیشگی.


توی زندگی همه آدما اگه نه، توی زندگی بیشترشون دو تا ازین آدما هست. ازین آدمای دیواری. آدمای محکم و قابل اعتماد. دو نفری که همیشه برای تو هستن. همیشه برای تو وقت دارن. همیشه مواظبتن. دو نفری که توی زندگی هر آدمی فقط ی بار تکرار میشن. نه کمتر و نه بیشتر.




About the author

zahra-rezaie

زهرا یک آدم معمولی. بیست و اندی سال. کامپیوتر خوانده ام. اهل نوشتن نیستم. اما اینجا وسوسه ام کرد برای نوشتن...

Subscribe 0
160