جنون عشق

Posted on at


دراوایل زنده گی خودبودزیادآرزوهاداشت زیادروزبه روزآرزوهااوزیادشده می رفت .برای رسیدن به آرزوهاخودزیادکوشش میکرد.

دلش شده بودبه مانندخورشید، که گرفته است مانندابرمی بارد.

ازدردبه خودناله می کنند.گوشه گیرشده است آن شادی وخوشحالی آن زمان راندارد.

آن زمان بودکه همه دم ازاومی زنداماحالانیست.

اوشده تنها.

تنهایک همدم داردوهم غم  ودرداست بایک نگاه تمام هوش وحواس من،آرامش من،زنده گی من ،راگرفتی .

زمانی بودکه شب بایک دنیاآرزووصدامیدسربه بسترمی گذاشتم اماحالی بایک دنیاغم ودردسربه بسترمی گذارم .

تمام آرامش من راگرفتی نمی دانم توکی هستی ؟توازکدام جنس هستی؟

که این قدرآشفتی توشدم .نمی دانم چی کنم ؟نمی دانم توراازکجاپیداکنم؟

من هم یک انسان هستم .ازجنس خاک هستم .آدم خاکی هستم .درعشق خودصادق باش.

باشنیدن این گپ هاازخودبی خودشد.جنون اوبیشترشد.بلی اومجنون بود مجنون .

حالم راببین که چی حالتی دارم .

ببین کارمن به کجارسیده.....

زمانه راببین که به من چی نیرنگ زد

لعنت به این چانس من .....

ناله میکردواشک می ریخت ناگهان به گوش اوصدای رسیدصدای آرامش .

درگوش اوگفت ای عزیزتوبه وصال خودخواهی رسید.

 

 

 

آرزورحمانی

 



About the author

Arzoorahmany

Arzoo Rahmany is a twelfth class student in Mahjube Heravi high school.

Subscribe 0
160