من این داستان را از زبان مادر میشنوم که فرزندانش بجز کبوتر بازی دیگر کار ندارند. میگوید : من در ناحیه دهم در گذر بی بی مهرو زندگی میکنم که در 100 خانه 90 اش کبوتر دارند . وقت صبح میشود چی در هر فصل سال که باشد من صدای اشپلاق را میشنوم کبوتر های بی چاره را در هوا میکشند سر صدا های حجیب غریب را بر پا میکند.
او میگوید که من چهار پسر دارم که تمام شان در این مرض گرفتار هستند. بی کار در خانه نشسته اند و تمام روز
کبوتر باز میکنند. در دین اسلام هم این عمل را ناروا خوانده است اما هیچ از طرف علمای دین اسلام هم این موضوع را جدی نگرفته اند برای شان چیز نمگوید.
چیز مهم اینکه در نزدیکی خانه ما یک دوکان است و در آنجا تعداد زیادی از کبوتر بازان جمع میشوند و میپردازند به سگرت و چرس کشیدن و سر صدا میکنند. من که یک مادر هستم بار ها دلم میخواهد که بد دعا کنم اما این کار را کرده نمیتوانم و همیشه دعا میکنم که خداوند برایشان هدایت عطاء کند تا این کار زشت را انجام نداهند ....
نویسنده: منیره هاشمی