فـکروانـدیشۀ افغـانستان وبه هوش نیامدن آن

Posted on at


 

قرن (21) است و ما هنوز همان هستیم:

افغانستان با آغوش باز، دل پاک و با رحم خود بدون کدام چال و نیرنگ که تا به حال در مقابل هیچ یکی نکرده و اصلاً یاد ندارد ونمیخواهد، یعنی با سادگی خویش هر که را مثل خود فکر کرده و با او دست دوستی داده و به این فکر است که شاید روزی به دردش برسد، اما نه این طور نیست، فکر میشود این باز بودن آغوش افغانستان فقط به خاطر اینست که از پشت سر به خنجر و شمشیر نخورد و یا به کارش مداخلۀ نداشته باشند.

اما این موضوع را درک نکرده اند که دیگران سیاست گفته هر چه میگویند و دیگر میکنند گویا در سیاست هرچه جایز است وهر چه کردیم باید کنیم، اما مردم و دولت بیچارۀ عزیز ما خیال می کنند هر که دست دوستی دهد ویا به زبان ظاهر سازد بس کافی است، به طرف شان پشت میگردانیم، یعنی خاطر ما از آن طرف جمع می شود و متوجه هیچ کاری آنها نمیشویم و آنها را از خود فکر میکنیم، یعنی اصول دوست یابی ویا  خوب دوست بودن را فراموش کرده که میگویند (دوست را در روز بد باید  امتحان کرد) اما نه ما فقط به همین خوش هستیم که دیگران نام ما را یاد می کنند و ما را دوست خطاب کرده و بودن ما را به زبان شان با اهمیت دانسته اند.

کی ها نیست که نام ما را نبرد و به ما راه نشان ندهد و در امور فردی ، اجتماعی و دولتی ما دخالت نداشته باشد.

امروز تمام مردم افغانستان خوبی و بدی شان را فهمیده می فهمند یعنی به گفتۀ مردم که می گویند هر دیوانه به کارش هوشیار است پس چرا به دو کلمه گپ دیگران بازی خورده و متوجه خود نیستیم؟ تا به کی دوست و دشمن خود را نشاسیم و آله ی موسیقی دیگران باشیم؟ هرقسم که دل شان خواست ما را مینوازندو می رقصانند، پس چرا فکر نمیکنیم که اینها به ما این قدر دل چسپی به کدام دلیل دارد؟

امروز نه تنها مردم شهر ها و با سواد افغانستان بلکه تمام مردم دهات و قریه جات به شمول کوچی های افغانستان راجع به دولت شان می فهمند وثبات خودشان را میخواهند،پس چرا خود را به نادانی زده و هوشیار جان خود نیستیم و به این و آن دیگران بازی میخوریم، پول گفته جان خود و مردم خویش را میگریم، به خود مسلمان گفته و هرچه خلاف اسلام انجام می دهیم، سالهاست که در بین جنگ میسوزیم چرا نمی گوییم تا به کی به این وضعیت؟

اصلاً اعتماد به نفس نداریم و هرکه به قدرت میرسد به این فکر میشود که فردا شاید وارش برابر نشود و وطن مثل فردا شود پس بیا هر چه میتوانی بکن

از هیچ چیز پس نمانده و فقط دخل پر می کنیم باز همینکه زمینه را مساعد دیدیم از وطن فرار میکنیم.

از هر که بپرسی پس راه حل  چیست؟ راه آنرا دانسته اما می گویند آباد شدن این وطن امکان ندارد، چرا؟

فقط به فکر تبعیض خود بوده و به این فکر هستیم که قوم ما پیشرفت کرده ما را به دیگران چی،و به همین خوش هستیم.

امروز تمام قاره ها با هم یکصدا هستند و می خواهندکه تمام جهان مثل آنها باشند، نا امنی یکی شان را نا امنی خویش میدانند پس ما چرا به فکر این همه افکار نیستیم؟قرآن واحادیث نبوی را خوانده و باید به اوامر و نواحی آن عمل نموده، فکر تبعیض را از خود ریشه کن سازیم پس بگوییم همه انسان هستیم و خداوند متعال ما را خلق کرده و یک آه بکشیم و بگوییم اگر خود نسازیم هیچکس برای ما نخواهد ساخت، این فکر و احساس را اول در خود جا داده وبه همه بفهمانیم به شرط اینکه اول از خود شروع کنیم، نه اینکه کور خود و بینای مردم باشیم.

همه از این بی ثباتی میگویند و رنج می برند پس کیست که این ها را میکند؟

حد اقل به طرف کشور های دیگر دیده و بگوییم آنها چی کرده اند که از این همه بی ثباتی نجات یافته می توانند، اما ما نی!

 

پایان

 

نویسنده: حکمت الله عزیز

 

 

   

 



About the author

hekmatullah

I am hekmatullah and i am from ghazni province of Afghanistan i graduated from school at 2009 and now im student of journalism at kabul universtiy

Subscribe 0
160