بی پولی موجب افزایش سن ازدواج ها در هرات

Posted on at


افزایش نرخ بی کاری از یک سو، بلند رفتن مهریه های ازدواج ازسوی دیگر؛ مشکلی که دامن گیر بیشتر جوان ها در هرات شده است. و این مشکل موجب بالارفتن سن ازدواج میان جوانان دختر و پسر گردیده است.
حسین 31 سال سن دارد ، شال چهار خانه بر سرش بسته و دود ذغال او را در خود پی چانده است ، او در یکی از کباب پزی های شهر کباب می پزد و با لهجه ی هراتی گفت:« بری مه روزانه 250 افغانی صاحب کار مه پول میده ، با ای پول فقط می توانم خانواده هشت نفره خود را نان بدهم ، چه رقم می توانم با ای پول ازدواج کنم ، خود شما می فهمید که پیشکش ها بالا رفته!».
او گفت که چندی قبل فامیل او رفتند که دختر همسایه شان را خواست گاری کنند، اما فامیل دختر از پدر و مادرش در خواست سه صد هزار افغانی را کرده بودند، که پرداخت آن مقدار پول از توانایی فامیل او بالاتر بود. او افزود که بعد از سپری شدن چند وقت " بازهم بابامه و دو کاکایم همراه با ملا مسجد ناحیه ی آن ها دوباره به خواست گاری رفتند و پس از چندین بار چانه زنی ، فقط پنجاه هزار افغانی پایین آوردند." او گفت که فامیل او توانایی پرداخت آن مقدار " بعد از تخفیف" را هم نداشتند و همین شد که تا حال مجرد است.
ظاهر 43 ساله ، پدر دختری است که حسین خواس گار دخترش بود، تاکید بر این داشته است که آن ها بین قوم و خویش های شان « چشم و هم چشمی» دارند و این که اگر پول کم بگیرند دیگر اقوام شان فکر می کنند که دختر او ارزش پول زیادی را نداشته و باصدای بم گفت :« ما ای پول را که از بچه می گیریم همه را بخود بر نمی داریم ، یک مقدارش را برای خانه شان جهیز می خریم، اگر نخریم بقیه اقوام ما را گشنه چشم خواهند گفت.»
او در ادامه ی سخنانش گفت: او تنها بالای این دخترش سه صد هزار افغانی قیمت نگذاشته، بلکه سه دختر دیگراش را هم به بالای سه صد هزار افغانی عروس کرده است.
محمد رحیمی تازه از دانشکده ی شرعیات دانشگاه هرات فارغ شده است و می گوید:« متاسفانه بعضی از مردم ما از قوانین اسلامی حتی اندکی هم آگاهی ندارند، اگر می داشتند دچار چنین مشکلات نمی گردیدند.» او برای وضاحت بیشتر گفت:«یکی از صحابه های حضرت محمد "ص" خواست ازدواج کند، اما پول برای پرداخت مهریه به دختر را نداشت؛ آن حضرت به او گفت که برو به خانه جستجو کن اگر یک انگشتر هم پیدا کردی ، برای پرداخت مهریه دختر کافی است.»
او می گوید که دادن مهریه به دختر واجب می باشد و اندازه ی مهریه از لحاظ شرعی ده درهم و یا بیشتر از آن می باشد و دادن پول های انگفت به عنوان "پیشکش" به پدر دختر، نه تنها اساس شرعی نداشته بلکه حرام هم میباشد.
نبی 28 سال سن دارد، یک اعصا به زیر بغلش بوده و به دیوار خانه اش تکیه کرده است، اوهم به مشکل حسین مواجه می باشد و با صدای گرفته گفت:« پنج سال می شود که دختر کاکای خود را دوست دارم، با وجودی که چندین بار پدرم و مادرم به خواستگاری اش رفتند، بازهم او را به من ندادند.»
او دلیل ندادن دختر کاکایش به او را ، غریب بودنش عنوان کرد و گفت ؛ کاکایش از پدر و مادرش در خواست پنج صد هزار افغانی را برای قبولی آن پیوند کرده بودند، که توانایی پرداخت آن مقدار پول را نداشتند.
او قصه تلخ از دست دادن یک پایش را هم کرد ، و با گلوی اغده کرده گفت :« وقتی دختر کاکایم برایم ندادند، مجبور شدم که به ایران بروم و کار کنم ، تاآ« پول در خواست شده را برای شان مهیا کنم .»
او گفت که در یک ساختمان پنج طبقه کار می کرد و روزانه پنج صد افغان برایش مزد می دادند.«فقط روز شماری می کردم و درعین حال پول هایم را ذخیره می کردم که زود تر پنج صد هزار افغانی پوره شود.»
او گلوی پر از بغز گفت :« یک روزی طناب دهل به دستم بود و سمنت بالا می کردم به طبقه ی دوم و فکرم طرف دختر کاکایم بود که پایم لغزید و به منزل پایین افتادم و وقتی به هوش آمدم ، به بستر شفاخانه بودم.» نبی افزود که بعد از جند وقتی پایش را پزشکان قطع کردند و پس از بهبودی دوباره به کشورش برگشت ، و آ نهم بدون پول ، و این که تا حال ازدواج نکرده ودختر کاکایش را هم به یک شخص پول دار ، پدرمادرش به نکاه بستند.
سید جواد رامیار استاد جامعه شناسی در دانشگاه هرات میگوید، این مشکل چندین ساله جوانان د رهرات. می باشد ، مشکلی که ریشه آن جهل و ناآگاهی مردم از مسائل اجتماعی و دینی می باشد. او گفت .« برای جلوگیری این مشکل دولت باید یک سلسله محدودیت ها را ایجاد کند ؛ مثلا با ایجاد دفتر های ثبت ازدواج در ولسوالی ها و سطح شهر ، هم نرخ سالانه ی پیشکش های انگفت جلوگیری گردد.»
این تنها پسران نیستند که به این مشکل دچار می باشند، بلکه برخی از دختر ها هم به این مشکل مواجه هستند. مثلا فوزیه ، یکی از دختران می باشد که تا حال از دواج نکرده است ، او 28 سال سن دارد، و در حالی که با چادر سیاه اش نصف صورت خود را پنهان کرده بود و گفت:« 18 ساله بودم که دبچه خاله ام خواست گارم بود و بابایم من را برایش نداد و بهانه ی این که من دانشگاه را هنوز نخواندم ، و پدر مارم همیشه برایم می گفتند که دختر ما باید به خارج برود و شوهرش پول دار باشد و در خارج زندگی کند .»
او گفت تا حال بیش از چهار خواست گار را پدر و مادرش رد کرده اند ، به این دلیل که پول دار نبودند. و این آرمان پدر و ماردش اورا تا حال مجرد نگاه داشته است.








About the author

160