(مباحثه حضرت موسی(ع) با خداوند(ج

Posted on at


روزی موسی (ع) با خداوندج جرو بحث داشت که از من دانا تر کسی نسیت خداوندج فرمود تو یک بنده ضعیف من استی با وجود آن که موسی ع یک عالم بود و بالاتر از آن یک پیامبر است، گفتوگوی حضرت ع طولانی شد، اینجا بود که خداوند ج خواست تا قناعت موسی ع برآورده شود فرمود که ای بنده چند روز بعد سفر در پیش داری با شخصی رو به رو میشوید او شخص همرایت همسفر میشود و هر کار که او شخص میکند تو خاموشی اختیار کن گپ زنده نشود موسی ع قبول کرد، همین طور چند بعد قصد سفر کرد طور که خداوندج گفته بود با شخصی رو خورد و منزل سفر شان یکی بود، آنها با هم معرفت حاصل کردند به سفر خود ادامه دادند، تا حدود از مسیر راه به خاطر صرف طعام خانه که سر راه شان بود یک وعده از روز را مهمان آن خانه شد، صاحب خانه یک خاله پیرزال بود، دید که در خانه چیز برای خوردن نیست پیرزال یک گاو داشت رفت شیر بر آن حضرت و شخصی که همرایش بود آورد



بعد از صرف نان موسی ع و همراه اش برخواست به قصد ادامه سفر از خانه پیرزال برآمد اما قبل از برآمدن از خانه شخصی که همرای موسی ع بود یا بگویم یک صوفی بود رفت گاو پیرزال را حلال کد و بعد به سفر خود ادامه داد، موسی ع با خود گفت خدایا این چه کار بود در حال که وعده شان این بود که موسی ع گپ نزند، موسی ع ناچار به سفر خود ادامه داد، در راه سپر بسیار زیبا روی با ایشان برخورد کرد، به مجرد نزدیک شدن شان، آن شخص یا صوفی پسر زیبا روی را هم حلال کد. موسی ع به فغان امد اما با خدای یکتا قرار شان این بود که باید حرف نزند باز هم به سفر ادامه داد در پایان راه شان دریا پیش روی شان امد آنجا هم افراد بود که کشتی داشت از همان راه نان اور خانه خود بودند



 موسی ع و آن شخص(صوفی) سوار کشتی شد در آخیر باز هم صوفی در قسمت آخیر سفر خود کشتی را سوراخ کرد، موسی ع بیتاب شد از خداوندج پرسان کرد این کی است چطور شخص است رحم ندارد، خداوندج فرمود ای موسی از خود صوفی پرسان کن، موسی ع با دل غمگین و شتاب از صوفی پرسید تو چی کردی به چی هدف بلاخره اه و گناه شان تو ره میگیرد، اول گاو او پیرزال را حلال کردی در راه پسر جوان را حلال نمودید و حال کشتی که از اولاد صغیر است سوراخ نمودید کشتی نان آور شان بود،صوفی در جواب سوال های حضرت موسی(ع) گفت گاو همیشه لباس او خانم پیرزال را لکه دار میکرد بی نماز میشد حلال گاو بهتر از آن بود که گاو زنده باشد، و آن پسر در آینده به منافقت ها دست میزد و حال گپ از کشتی به همین تازگی ها دولت مالیات گزاف را وضع نموده  سر کشتی های که نو باشد من خواستم این سغیر ها از مالیات معاف شود



یعنی این که انسان نباید فکر کند که برتر از همه است و هدف از این داستان اشاره به اشخاص دانا، عالم، فلسوفان در زمان حکمرانی پیامبران خداوندج است، آنها اشخاص بودند که از جان و مال خود به نفع مردم خود قبیله خود تیر بودند و در راه حق و دین مبارزه داشت


 


 


 


 


تهیه کننده: سیر حکیمی



About the author

siyarhakimi

i am siyar hakimi Born in Farah AFG,i have been graduated Fram Abu Abdullah Taqi High school,& graduated successful Fram CTI in Kabul AF.

Subscribe 0
160