شمال آرمان آرزو

Posted on at




باز هم شمال میاید و با خود می آورد غم درد حسرت آرامان و آرزوها را شمال میاید و تو را به یاد می آورد شمال می آید و تو را به یاد می آورد شمال می آید با این خیال که با وزش خود شاید اندکی از آتش درونم را تسلی ببخشد غافل از اینکه با خود عطر تن تو را به مشام می رساند.


آتشم را صد چند میسازد آتش که هر گز خاموش نخواهد گشت آتشی سرکشی که خداوند گار عشق با دستان توانایی خویش بر افروخته است شمال می آید و من از شر.مندگی اش با خبر هستم چون از برای من هیچ گونه نویدی ندارد دیگر آن شمال تازه و سر فراز نیست


 


هم مانند من شب تا سحر می نالد وصدای ناله ای که در تمام همانندی ناله جغرهاست ناله من از برای توست وشمال از فغانهای من به ناله آمده است پس باز آه ای دوست تا من شمال هر  دو باره زنده شویم بازا بازا


شمال آمد درد غم همان من شد             لباس آتش اندر جان من شد


تمام خواست های انسان در زمان که شمال غم و شادی بوجود میاید در تن میجوشد غم خو غم است که انسان را در همان آتش که بیرون شدن از آن جز با صبر و تحمل و مقابله با آن دیگر چاره نیست  اما در چنین حالت در فکر این باشیم که همیشه راه که بتوانیم از آن بدر آیم بهترین راه برایش مبیاشد.


شمال که انسان را برای خوشی سوق میدهد و تمام این چنین اتفاقات باعث بهتر شدن روح و جسم انسان میگردد و تا حد امکان از چنین حالت استفاد باعث شادی روح و ذهن انسان میگردد و روح انسان از هنر که در وجود انسان است انسان را به سوی تعالی و ترقی سوق میدهد


.


ما همه در کشور خود با شمال غم و اندو که چندین سال ها در آن آغشته بودیم و مارا بسوی تباه سوق میداد به تنهای که حتا یک فرد در حریم شخصی خود نمیتوانست به صورت درست و دست فراق داشت باشد و تحت لوی کس دیگر بسر میبرد.


چنین حالت در همه موارد جنب داشت که جز بر آوردن غم واندو چیز به وجود نمیاورد اما خوشبختانه امروز انسان ها به سوی شمال که مشمام ما را با بوی خود عطر آگین ساخته که به ذوق و شوق غرق آن استم نباید از این چنین شمال را بگذاریم از ما بگذارد بلکه از آن به هر اندازه ببویم و روح روان خود را شاد سازیم تا همیشه در هر زمان آن روح که در این شمال عطر آگین شده بود زنده سازیم.



تمایل داشتن در چنین وضع در صورتکه کار پیکار و خدمت را در پی داشت باشد باز یک شادی در روح روان انسان پیاده میسازد و برای ملت خود رد هر لحظ با تمام دشواری و مشکلات را که در پی دارد نوایی دیگر را در حس بوجود میاورد


نویسنده عبدالقهار کبیری



About the author

160