زهر سفید

Posted on at


 


روزی مانند هر روز در موتر نشسته به طرف دانشگاه روان بودم در یکی از چهاراهی های شهر ترافیک موتر ما را متوقف ساخت


طبق معمول راه بندان و برو بار مردم زیاد بود ما هم منتطر بودیم که راه باز شود و موتر ما حرکت کند که نا گهان چشمم به یک آدم خورد


بار اول اورا فکر لباس کهنه و کثافات کردم وقتی بیشتر دقیق شدم سر آن آدم را دیدم وحشت کردم با خود گفتم این که جسد کدام شخص است.!


 چون در حالت که او قرار داشت فکر نمی کردم زنده باشد


 


.


لباس های کهنه و فرسوده به تن اش موهای سر و ریش اش رسیده بی نطم و درضمن بی حد کثیف


خلاصه یک انسان ولی خارج از چوکات انسانیت بود حدس زده بودم که حتمآ از اشخاص  معتاد بوده که با چنین وضعیت از بین افته است


با خود گفتم آیا کسی متوجه این جسد  نشده است تا اورا از اینجا بر دارند ؟


اما متوجه شدم که او چشمانش راباز نمود. تعجب کردم.


گفتم وای اینکه زنده است !


بلی اودر حقیقت زنده بود اما از زنده گی  و زنده گی کردن اگاهی نداشت غرق در نشه بین کثافات افتیده بود


.با دیدن حالت آن شخص تصویر صد ها و هزارها نوجوان و جوان در ذهنم مجسم شد که از دایره ای انسانیت دور گشته معتاد به تریاک ، چرس و هیرویٌین هستند .



و باتاسف که با گذشت هر روزبه تعداد شان افزون میشود. و این همه سبب آن بته ای زهریی است که در کشور خود ما  کشت و تولید می شود


در قدیم دشت و دامنه های کشور ما فرش با گل های چون لاله بود اما در این سالها گل خشخاش جای آن را  گرفته و آن گل های زیبای لاله در عقب گل های زهری خشخاش پنهان شده اند


  در آن زمان دهقانان با تماشای گل های رنگارنگ لذت میبردند .ا


ما حال با دیدن این گل های  زهری کیلو کیلو گوشت گرفته به وزن شان افزود میشود چون در ذهن خود همه ایشان خیالات داشتن زنده گی مرفع ،داشتن قصر و موتر های اخرین مودل سال را می بینند



اما اینکه با تولید چنین زهر خطرناک ملت مارا به کدام بد بختی دچار ساخته اند متوجه نیستند و یا هم نمی خواهند متوجه شوند


اما اگر امروز فرزندان دیگران را به این زهر آغوشته نموده اند مطمینا" که فردا فرزندان خود شان نیز در همین بحران بد بختی دچار خواهند شد


چون گفته اند که چاه کن آخر در چاه است


آرزو.



About the author

160