خواهری در فراغ برادرش

Posted on at



بنام خدا (ج)


خواهری در فراغ برادرش


میخواهم داستانی زنده گی خواهری را بنویسم که در فراغ برادرش سالیان دراز است که چون شمع میسوزد و آب میشد  و دردی که داشت در تنهای خود میکشید.


این خواهر دل سوخته و دختر بیچاره کوچک بود پدرش به رحمت حق پیوست و مادرش در عین جوانی چادر بیوگی را بر سر کرد.


تنها یک برادر داشت همرای مادر و برادرش سه نفری روزگار شان را تیر میشد بخاطر فقر وناداری که داشتند مادرش مجبورشد که بابا کاکای ناسکه اش ازدواج کند که مثل یک پدریا سرپرست بالای سر اطفالش باشد و از مهر و محبت پدر باز نمانند اما کاکایشان جای پدرشان نگرفت و سر پرست خوبی برای شان نشد, دختر که هنوز 12 سال عمر داشت اورا به یک مرد که تقریبا 30 سال ازش کلان تر بود به عقد نکاه آن در آورد و دوران سختی میگذشتاند چند سال بعد خانواده دختر به خارج سفر کردند و تنها امیدش همان خانواده اش بود و هیچکسی این دختر بیچاره جز از خدایش نداشت فقط تنها امیدش خدای متعال بود. چندین سال تیر شد این دختر صاحب فرزند نشد فقط به تنهایش سپری میکرد.


 


چند سال بعد مادرش در خرج دارفانی وداع کرد, و یگانه امیدش بعد از خداوند متعال برادرش بود چون وضع اقتصادی خوبی نداشت که به دیدن برادرش برود گاهی گریه وزاری در گاهی خداوند و گاهی صبر خدا را میکرد .


از انتظار کشیدن برادرش اشک میریخت , هر دم چشم اش در راه بود که برادرش از سفر برمیگردد و انتظار خیلی سخت میکشید و بلاخره خداوند متعال دعایش قبول کرد چون به حسرت دیدار برادرش بود برادرش برگشت و چشمان خواهر دلسوخته روشن شد.



وقتیکه برادرش برگشت برادرش ازدواج کرده بود و یک دختری هم داشت از آن زمانیکه گذشت حال دختر 20 ساله شد و 8 سال ناامید بود و حالا با صبر و شکیبایی که داشت بهترین زندگی برایش شوهرش آمده کرد وبا تمام خانواده اش زنده گی میکند و یک پسر خداوند متعال برایش اعطا کرد.


بلاخره خواهر وبرادر باهم یکجا به خوبی و خوشی زنده گی میکنند  , هرکس که صبر و شکیبایی داشته باشد خوشبخت میشود.


 



نویسنده : تانیا نوزی



About the author

tania-noory

My name is Tania Noori , My Father 's name is Noori Ahmad , I am student at Hatifi High School , I am in 12 class.

Subscribe 0
160