خشونت علیه زنان باید ریشه کن گردد

Posted on at



خشونت علیه زنان یک جالش دیرینه است که در طول سالها نه تنها از آن کاسته نشده است بلکه در جامعه های بر آن افزود نیز شده است که یکی از دلیل های آنرا میتوان در افزایش آگاهی بانوان نسبت به حقوق شان, عدالت خواهی شان و برخورد تند و غیرمعقولانه اعضای خانوادها با آن دانست. این نوع خشونت در اشکال متفاوت مانند خشونت خانوادگی, خشونت روانی, خشونت جنسی, جشونت جسمی, خشونت های جنگی, محرومت های آموزشی, خشونت های اجتماعی, خشونت های اقتصادی و دیگر انواع خشونت ها را نام برد.  هر یک از این خشونت ها آثار مخربی را بر فرد خشونت دیده, خشونت کننده, خانواده و در مجموع در جامعه به جاه میگذارد و انرا به سوی نهادینه شدن خشونت, اثرپذیری بد از آن در سایر بخش های جامعه, سوق میدهد.



در سطح جامعه و مردم تنها از خشونت جسمی و فیزیکی بنام خشونت یاد میگردد و به دیگر انواع آن که به مراتب زیان آور و اثرگذاری اند توجه نمیشود. در مواردی خشونت غیر جسمی اثرگذاریش به مراتب از خشونت جسمی بیشتر است و میتواند برای سالها, دهه ها و حتی نسل ها باقی بماند و نسل اندر نسل از آن آسیب  ببینند. محروم کردن بانوان از آموزش و پرورش را میتوان نمونه خوبی بر این ادعا آورد. زمانیکه در یک خانواده قشر بانوی آن از آموزش و پرورش باز بمانند نه تنها در حق خودشان ظلم صورت گرفته است بلکه دیگر اعضای آن خانواده نیز آسیب پذیر میگردند و این میتواند با ازدواج دختر این خانواده و تشکیل خانواده تازه به آن نیز سرایت کنند و از نسلی به نسلی دیگری به همین ترتیب ادامه پیدا کند.


در چنین خانواده های نه تنها بانوان خانواده از جانب مردهای مورد خشونت قرار میگیرند, بلکه خشونت بانوان بر بانوان نیز مرسوم است. بانوان به حیث یک بخش مهم و اساسی تشکیل دهنده خانواده, آیا دیگر میتوانند با احساس خانه خود بودن, در جاییکه بر آنها ظلم رفته است نگاه کنند و برای باروری, آرامش و شکوفایی آن بکوشند؟ تجربه ثابت کرده است که چنین خانواده های بیش از پیش و بیشتر از همه در معرض فروپاشی روحی و جسمی و گسست پیوندها قرار دارند. آنها هرگز نخواهند توانست که در یک فضای خشونت بار به آینده شکوفا بیندیشند, و در صورت دوام رابطه خانوادگی, فضای حاکم دوستی, صمیمیت و آرامش را از آن گرفته و آن را از نگاه روحی متلاشی میکند که فقط ساختاری از آن برجاست, بدون هیچ پیوند واقعی.



متاسفانه در جامعه های عقب افتاده خشونت علیه بانوان چشمگیرتر است. آنها مورد خشونت بیشتری قرار میگیرند, از پشتیبانی قانونی کمتری برخوردار اند, گزینه های کمتری برای ادامه زندگی در اختیار دارند, سطح آگاهی شان نسبت حقوق و مسوولیت های شان ناچیز و حتا در مواری هیچ است. سنت های ناپسند, عقب افتادگی, عدم وجود قوانین کارآمد, عدم پشتیبانی لازم قانونی نهادها و ساختارها, عدم آگاهی کافی بانوان, مشکلات اقتصادی, وابستگی اقتصادی بانوان و ده ها مورد دیگر را نیز میتوان بیان کرد. اینها همه سبب میگردند که نه تنها خشونت کاهش نیابد بلکه اگر برای آن چاره اندیشی نگردد و بصورت برنامه ریزی شده با آن برخورد نگردد, افزایش نیز یابد.



برای دیدن مقاله های دیگر من لطفن به صفحه من بپیوندید



About the author

160