انتظار من به پایان رسید

Posted on at


انتظار من به پایان رسید

بعد از این که مکتب را به اتمام رسانیدم در ولایت نیمروز در سال 1391 دوباره برگشتم خانه و مدتی دو ماه کورس امادگی کانکور را خواندم  بعدا او را هم تمام کردم دوباره بی کار ماندم با خود فکر می کردم کاش وظیفه ای پیدا کنم تا مصروف باشم و از این حالت بی کاری بیرون شوم. بلاخره یک روز از خانه بیرون شدم تا برایم وظیفه ای پیدا کنم در هر جا که میرفتم انها قبول نمیکردند برایم مگفتند که ما کارمند ضرورت نداریم. من با بسیار نا امیدی برگشتم به طرف خانه که ناگهان یک دوستم را دیدم که در راه  روان بود، نزدیک او رفتم و او را ملاقات کردم و از اوپرسیدم چی کار میکنی؟ کجا هستی ؟  و امثال این دیگر سوال ها . او برایم گفت من در یک کمپنی کار میکنم  او در رابطه به کارش برایم کمی معلومات داد تا این که معلومات اش تمام شود پرسیدم  ایا امکانش است که من هم انجا بیایم او کمی مکس کرد و جواب داد بلی تو فردا صبح بیا من با رئیس حرف میزنم ببینم چی کار کرده میتوانم برایت.

 

 

من بسیار خوش حال شدم و به بسیار خوش حالی به طرف خانه رفتم ، خانه که رفتم منتظر این بودم که چی وقت صبح شود تا من بروم وظیفه ، بلاخره با بسیار استرس شب را صبح کردم و صبح وقت رفتم دفتر. دوستم با رئیس حرف زده بود به خاطر کار و او برایم معلومات داد . من هم به کار خود شروع کردم با گذشت زمان بعد از چند روز به کار اشنایی پیدا کردم اهسته اهسته روز به روز کار من زیاد تر می شد من هم با شوق که داشتم به بسیار علاقه مندی کار میکردم بلاخره مدت زیادی انجا کار کردم تا این که روز انتظار من به پایان رسید

 

 

 خبر امتحان کانکور من امد که روز جمعه امتحان است من بسیار خوش حال شدم من فقط دو روز وقت داشتم تا خود را در نیمروز برسانم خوب به بسیار عجله رفتم تکت را گرفتم و خود را به نیمروز رساندم ، که فعلا هم نیمروز هستم فردا امتحان داریم و بسیار استرس دارم سرنوشت زندگی من این امتحان است. این انتظار فردا تمام خواهد شد .

 دوستان عزیز من به دعای شما ضرورت دارم   

 

نویسنده : انوش بارکزی



About the author

anooshbarakzai

his name is Anoosh barakzai he is 23 years old. he was born in nimrooz Province. he Graduate from school in 2010 he is working in film annex.

Subscribe 0
160