ژاله، ژاله وار مي گيريست

Posted on at


 


سياه چشم و باريك اندام بود هميشه با رنگ نارنجي ظاهر ميشد گويي رنگ زرد زرچوبه زيبايي خود را از لباس ژاله گرفته است او با همين رنگ نصير را مجذوب خود ساخته بود و نيز نصير ژاله را اسير خود ساخته بود ژاله ديوانه وار او را دوست ميداشت نصير به او وعده نامزدي را بزودي داده بود



 


ژاله كه خيال روز هاي خوشبختي را در سر مي پرورانيد روز ها و شب ها پرنده خيالاتش بسوي نصير به پرواز به پرواز بود 


نصير دوكان سيمساري داشت ژاله را وقت ناوقت در دوكان ملاقات ميكرد روزي نصير به او پيشنهاد كرد تا به خانه خاله اش رفته و در باره موضوع نامزدي در آنجا صحبت نمايند و ضمناً با خاله اش معرفي گردد تا در مراسم نامزدي كدام مشكل پيش نيايد


 


 


ژاله اين پيشنهاد را رد كرد  نصير به روي خود نياورد ، ولي زيركانه اسرار كرد اگر ممكن ميبود كه با خاله اش معرفي ميشد خوب بود نصير به بهانه جويي دل سنگ ژاله را موم ساخت  


فرداي آنروز قرار گذاشتند تا به خانه خاله نصير بروند در مسير راه نصير با افسانه هاي بعد از نامزدي و عروسي ژاله را بيشتر فريفته خود ميساخت 


به منزل مقصود رسيدند درب منزل تك تك شد پيره زن چركيده درب را باز كرد و آنان را بسوي خانه رهنمايي كرد ژاله حيرت زده بود نصير پيره زن را به او معرفي كرد كه نوكر خاله اش است ژاله باور كرد و كمي بخود آمد  


وقتي داخل خانه شدند زن چاق اندام با قامت بلند بالا نشسته با خنده نمكي و معني دار انان را استقبال كرد ژاله فكر كرد شايد خاله اش اين لبخند را به عنوان پذيرفتن عروس آينده خانواده شان انجام داده باشد  


خانم رو به نصير كرده گفت :" بي شك خوب چيز آوردي بشرطي اولش از تو است كه بعد از امروز ديگر به من تعلق داشته باشد " 


نصير خنديده و گفت : " مه همو اولشه كار دارم ديگه تو ميفهمي و تجارتت " 


ژاله ميخواست فرياد بزند نصير فوراً دهن او را بست و بيهوش ساخته و گوهر عفت اورا براي هميش از او ربود وقتي به هوش آمد نه نصيري وجود داشت و نه آن ژاله ساب 


از آن پس ژاله ، ژاله وار ميگريست و اندام زيبايش با دستان دد منشان لمس ميگرديد 



About the author

160