ساعتی در خنده

Posted on at


:به یک ساده میگن بگو ببینیم فتح علی خان چند تا فرزند داشت؟

ساده گفت :آقا او خودش هم نمیدانست چند تا بچه دارد چه برسه به من

 

گفت چند دقیقه بعد توهم بیا چند دقیقه بعد رفتم چند نفر گفتند تولدت مبارک خیلی ظایع شدم چون  شلوارم را بیرون کرده بودم.

 

:ترکه خودش دا به دم برق میداد یک نفر از پهلویش تیر می شد گفت:چرا ای رقم جانم؟

ترکه گفت :آدم تارنجی نبینه گنج از کجا است.

 

:یارو از روی عینک چشاش رو میخارونده . بهش میگن چرا عینک رو در نمیاری  میگه مگه تو وقتی باسنت میخاره شلوارت را در میاری؟

 

:شعار دخترا درسال 1392 نه روسری نه تو سوی حکومت دوست پسری .پسرا میگن نه سر بازی نه جان بازی بزن بریم دختر بازی.

 

:شعار دخترهای ایرونی:نه روسری نه تو سری حکومت میخاییم دوست پسری.

 

:گرگ حامله میشه برش میگن چرا حامله شدی میگه رفتم خانه انگک  بنگک گفتم مادرتان هستم پدرشان جدی گرفت.

 

به زبان هراتی یعنی چه ؟یعنی خداجو ما خیرات سر تو کنهILOVE YOUمیدونی :8

 

:ملا در حین ادای نماز بود دختری از روبرویش تیر شد ملا گفت ربنا قشنگنا پتلونش چه تنگنا کمرش باریکنا اندامش عالینا یا ربنا نصیبنا.................................

 

:به دختر جلال آبادی میگن نماز میخوانی؟

میگه عادت ندارم  روزه میگیری ؟

میگه طاقت ندارم  میگن شوهر میگیری میگه آنقدر هم کافر نیستم که سنت رسول الله فراموش کنم.

:یک نفر میره خواستگاری از اش میپرسه چه وظیفه داری .خجالت میکشه که بگوید چوپان هستم میگه نمایشگاه گوسفند دارم.

 

:یک نفر زنش رابوسه کرد پسرش گفت پدرجان مره 50افغانی پدرش گفت چرا.پسرش گفت دیروز که مرد همسایه مادرم را بوسه کرد به من 50 افغانی داد.

 

:یک پسره موهاشو سیخ سیخ کرده ملای از آن پرسید چرا موهایت اینطوری کردی گفت یک تارمویم سفید شده بود دیگران هم به احترام آن بلند شدن

 

:پسری نامزاد شد رفت خانه خسرش نامزدش برایش چای آورد بچه گفت تشکر آهو جان دختر گفت نام مه آهو نیست پروانه است بچه گفت خیر چی فرق میکنه هر دویش  حیوان است

 

زن وشوهری برای قدم زدن رفته بودند درراه خری را دیدند که علف میخورد زن به شوهرش گفت سلام کن قومهای خود را علف میخوره شوهرش که آدم فهمیده بود روبه خر کرد وگفت سلام خسرجان

 مشتری به گارسون میگه آقا این چه وضعیه تو چای من مگس می رقصه گارسون میگه 25 روپیه دادی انتظار داری آریانا سعید برقصه.

 یک بچه به خشویش گفت دخترت مرا خوش نگاه نمیکند.خشویش گفت ای کار تقدیر است اگر نی دخترم تمامی بچه های منطقه را خوش ساخته بود.

 

شعر پسر ها برفتم بر سر برج شکسته  بدیدم دختری زیبا نشسته بگفتم دخترک بوسی به ما ده گفت شغال کوری نمیبینی که بابامه نشسته.

 

خانمی به شوهرش میگه جانم برایم یک آهنگ بخوان شوهرش میگه از غمت ای نازنین شفتل درو میکنم وقتی ترا میبینم خیال گاو میکنم

 

ما اول تف میزنیم تا خیس بشه بعد دست میکشیم تاسیخ بشه بعد میکنیم بو سوراخ ما اینطوری سوزن نخ میکنیم  شم چطور؟



About the author

parvin-yari

i am parvin yari student of univercity

Subscribe 0
160