پسرک گل فروش

Posted on at


پسرک گل فروش

در گوشه این دنیا بزرگ کودکی بنام فواد زنده گی میکرد کودک معصوم که3ماه از بهار زنده گی اش نگذاشته بود پدر خودرا از دست داده بود.

با تنها مادر ش در یک دهکده زنده گی میکرد مادر کودک بیچاره که بینای خود را از دست داده بود در کنج خانه افتاده بود .وتنها امیداش بعد از خدا یگانه پسرش بود .

فواد که یک بچه مهربان بود برای مصارف خانه خود در جاده ها ،وخیابان ها گل فروشی میکرد .

کودک معصوم آرزو داشت که مانند سایر اطفال درس بخواند ویک شخص تحصیل یافته شود .

هر روز که از خانه بیرون میشد بچه های هم سن سال خود را می دید که به مکتب میروند وکودک با اینکه بغض در گلویش بود با خود میگفت که ای کاش من هم میتونیستم بروم به مکتب درس بخوانم .

یک روز که در این فکر غرق بود واشک از چشمانش جاری شده بود ناگهان یک مرد دلسوز ومهربان از کنارش رد میشود ومرد مهربان چشم اش به بچه گل فروش می افتتد که گریه میکند مرد ایستا د میشود و برایش می گوید پسرم چرا گریه میکنی ؟

پسرک گل فروش لب از شکایت روز گار باز میکند وغصه تلخ روزگار خود را برایش تعریف میکند .

مرد مهربان وقتی حال پسررا میبیند برایش می گوید پسرم تومی خواهی درس بخوانی ودر آینده به خود وجامعه خود مستر خدمت شوی ؟

پسرگ گل فروش می گوید:بلی کاکا جان من که دلم خیلی میخواهد درس بخوانم ویک شخص تحصیل یافته شوم اما کاکا جان من باید کار کنم تا خرچ خود ومادر خود را را در بی آورم پدرم را که در کودکی از دست داده بودم ودیگه هیچ نان آوری هم در خانه نداریم که کار کند و مصارف خانه را تهیه کند .

مرد مهربان به پسرک می گوید :

پسرم فقط تو ومادر تنها زنده گی میکیند؟پسرک بلی کاکا جان من ومادرم تنها زند گی میکنیم .

مرد مهربان گفت بیا پسرم من تو را شامل مکتب میکنم  که درس بخوانی اما توباید به من قول بدهی که درسهایت را خوب بخوانی تا اول نمره صنف خود شوی وماند گپ مادر تو " مادر تو هم مانند مادر من است .

من برایش کمک میکنم .پسرک با شنیدن حرف های مرد بسیار خوشحال شد وگفت : من همیشه افسوس میخوردم که کاش پدر میداشتم و حالا از درگاه خداوند سپاس گذارم که به من پدر عطا کرده است تشکر پدر جان

اگر واقع در جامعه ما همچو انسان های

با شرف و مهربان باشند که به همچو اطفال کمک کنندبدون شک

جامعه روبه پیشرفت وترقی راه پیدا میکند و همچنان صاحب اجر وپاداش بزرگی در این دنیا و دنیا دیگر میشوید.

امید است که شما خواننده گان گرامی موقع که همچو اطفال را میبیند اگر توان دارید تا حد توان خود به آنها کمک کنید تا صاحب اجر وپاداش شوید.

 

 



About the author

laighaauobi

Laigha auobi was born in Herat, Afghanistan. she is in 12th class. interest to painting and sport.

Subscribe 0
160