( سکوت )

Posted on at


 


 


در بادیه های سرد و تاریک شب


دریک سکوت مبهم


قلبی عطش زده و تنها


در این غمکده تنگناه


تقدیر همچنان بی سرنوشت


چیزی باقی نیست جز خاری که بر پای میماند


جز چشمی که از حضور تو و انتظار ،پر است


این تنهایی وتمام فصول کهنه ام


مرا اگر ببری به فصل سرما


و به آتش گرما


باز هم مونس تو خواهم بود


ای سکوت من !


هان بگو در کدام صحرائی


که من تشنه لب میکردم به دنبال تو




1389-زمستان



About the author

fahima-kakar

fahima kakar eleven years and is a graduate of the gnomon is a member of the Herat Literary Society, and to the great works of numerous articles in journals such as Poetry Vjrayd of his stories have been published. She has a great interest in writing, reading books, and now…

Subscribe 0
160