تنهای"

Posted on at


 

خدایا::::::::::

:
هر روز به فکر و اندیشه ای او هستم.و چنان دوستش دارم احساس میکنم که او در روحم دمیده و مالک جانم شده است دوری اش را تحمل کرده نمییتوانم هجرانش خون را در بدنم می خشکاند قلبم پر از درد میشود

نفسم بند میاید چشم هایم نمیبیند وجودم گرم و داغ میشود و عقده ها گلویم را میفشارد همه بدنم میخواهد زاز زاز گریه کند اگر گوشها بشنوند که او رفته دیده هایم کور خواهد شد و پاهایم فلج و قلبم ددیگر تپش نخواهد کرد از ترس رفتنش می خواهم فریاد و فغان زنم و دل آتش گرفته را در آّب اشک هایم تثلی دهم ....................................

خدایا ...

نبینم آن روز را که جایش خالی و یاد و خاطراتش در تن و روحم تنها بماندددددددد....

خدایا تو همرای کن تمام

......................

{ بخدا تنهای سخته }  



About the author

160