خوابم نمی برد مادرجان بیا در آغوش گرمت مرا بگیر
قصه بزک چینی , کبوتر شاهی , کلاه سرخک , روبا مکار , کل بچه , چوپان دروغ گو و...... برایم قصه کن , قصه بگو بگو تا خوابم ببرد. در خوابم با پروانه ها بازی کنم به پارک بروم گل های سفید و سرخ بچینم گلی سرخی با شاخه سبز دسته کنم به شیرین مادرم هدیه کنم. مامان برایم آللو لللو بخوان تاچشمان خسته ام را خواب ببرد با دست های گرمت دست های سردم را بفشار تا دل ترسیده ام آرامش پیدا کند تا دیگر گرگ تیز دندان به یادم نیاید تا سگ همسایه پا هایم را گاز نگیرد.
مادر جان برایم الله هو الله و بگو تا قلبم آرام بگیرد و خوابم رنگین و شیرین شود روبا مکار کلاه سرخکم را به چنگ و دندان گرگک خون خوار گرفتار نکند پدر با تفنگی گرگک را بکشد اژدهای هفت سر را سر ببرد, زاغک خبر چین را در قفس زندانی کند تا دیگر صابون های لباس شوی مادرم را نه دزد و خبر چینی به همسایه ها نکند. مامان جان برایم الله هو بگو قصه بزک پشمالو بگو از مرغ زرد و جوجه هایش از خروس تاج دار و جنگ هایش از موش و تلک پنیر از خرگوش سفید ترسو از پیشک همسایه از دزدی هایش در آشپزخانه .مادر جان برایم آللو للو بگو تا خواب شیرین با آب نبات و لیسک , جعبه شکلات , لواشک و پفک نمکی و جعبه شیرینی و عروسکم اسپک و توپک پلاستیکی خرسک پشمالو سفیدم را بیاورد
با توپک در چمن سبز بازی کنم اسپ سواری کنم و خرسکم را در بغل بگیرم و عروسکم را در بغلش بخوابانم و لالای برایش بگویم مادر جان موهایم را نوازش بده و بروی صورتم دست های پر مهرت را بمال.
مامان جان گهواره آغوش پرمهرترا بجنبان به جنبان خوابم می آید ماما....الله هو بگو مامی ... آللو بخوان ..... الله هو ...هو بگو 
