گمنام و رفته از یاد

Posted on at


مسافر گم گشته و نایاب رفت که سختی هایش کم شود آسوده و بهتر ز هر فرد شود نه کسی را ببیند  که اذیتش کند و نه کسی  را  داشته باشد که جیگر خونش کند او مسافر گم گشته رفته بود

رفته

.

.

.

.

.

.

.

رفته بود از این دیار از این دنیای بی وفا و بی جور ..... آن دنیایی که نه فرست زیست میدهد  و نه فرست  زنده گی ....... رفته بود .....تنها از این دیار و دنیا نرفته بود آن از یاد ها از حضور گرم همه دوستان  رفته بود .....نه یادی  , نه نشانه یی , نه یادگاری  رفته بود و از خود هیچ جز فراموشی نگذاشته بود

رفته بود تا محبوب تر شود  اما افسوس فراموش شد  آنقدر فراموش شد که تا مرد  یادی ازش نکردند .آه !که آدم ها چقدر بی احساس  و بی درک هستند  مسافر افسرده و غمگین شد , شبی در اتاقی رفت  در را بست  و نشست  کنار پنجره تنها چیزی که او را  زجر میداد  فراموشی  اقارب بود .....  خواست که بازم خبری بگیرد , در را باز کرد و رفت به سراغ تلیفون  , تلیفون را برداشته و به کسی زنگ زد که سالها به خاطرش مشکلات را متقبل شده بود زمانیکه به تماس جواب داد دست و پایش سست شده و باشنیدن صدای که سالها ازش دور بود قلبش به درد آمد و با شنیدن صدایش آخرین نفس خود را کشید و در گذشت , او کسی که دار و ندار این بود روز اول را برایش گریه کرد و فراموشش کرد به همیشه  , حتی به محبت آن احترام نگذاشت و زیر پا کرد

تنها گفته من  .....  سر تا سر چهان فریب و نیرنگ انتشار یافته است  نه کسی معنی زنده گی را میداند و نه قدر اطرافیانی را که جانشان را به خاطر انها فدا میکنند , نه وفایی مانده , نه دوستی , نه یار و همدلی ..... در بر گرفته تمام اینها فراموشی است و فراموشی و فراموشی .....  :(

فردینا عالمیار



About the author

fardinaalemyar

She is Fardina Alemyar, a student in eleventh class in Mahjuba Herawi High School.She was born in 1996 in Herat city Afghanistan. she live in Ferdowsi street .She is studying DEl (Diploma in English Language) in HTC. She is a favorite of Volleyball, reading books and writing.and she is a…

Subscribe 0
160