صحتت را به جانم میخرم

Posted on at


 


 


هوای عاشقانه را وقت و زمانی نیست هر گاه خواست آمدن کند جز اینکه به شانه اش خود را بیاندازی چاره ی نیست اما شانه اگر نباشد و یا خودت را نخواهد باز به کدام طرف؟ و به کدام چیزی تکیه کنی؟؟؟؟؟



گاهی هم به فکرم اگر خودت را مریض میبینم، میدانی چی حالت بالایم میگذرد؟؟؟ چی به این رسد که خودت گویی مریض ام!!!!!


اخ!! فراق چی قدر سخت میگذری اگر طرفم را اندک خواست من میبود باز میدانستی به کدام طرف دستم سیلی ای محکم به رویت حواله میکردم و به کدام قوت از شانه ات گرفته و به نتور دوزخ می انداختمت، چانس با توست چون نمیدانم طرفم نسبت به من چی هوای برسر دارد و به کدام نظر به سویم میبییند و آخر پیوندش را با من چی نام گذاشته؟؟؟؟؟



خوب از هر گونه اضافه گویی خودم را دور میکنم اما باز به آن رجوع میکنم چون هر گاه هوای گفتن اصل مطلب را میکنم باز هم میگویم وقت است صبر داشته باش شاید آفتابت طلوع کند و روزت برسد، اما همیشه غلط بودم چون عمرم به غروب نزدید میشود و از کوچه ی جوانیام به چنان سرعت میگذرد که شاهدم اما توان دیدنش را ندارم، باز خواست گفتن مطلب میکنم اما این بار چیزی دیگری مانع میشود، که همانا نتوانستن است، آخر کار به کجا خواهد انجامید؟؟؟



خوب حال به هرگونه مریضی ای خطاب کرده و بلند به قهر میگویم اگر تو راخواست جنگ است، از جان طرفم بیرون بر آی و رخ سوی من کن، اما میدانید چرا؟؟؟ چون جان او را بهتر از جان خودم دوست دارم، و او را مریض دیدن و یا شنیدن اینکه مریض است بیشتر به من درد و رنج را میراسند، اما بازهم به خاطر خودم صحتش را خواستم چون مریضی ای او به من درد میدهد، و از این لحاظ من صحت او را نی! بل از خود را خواسته ام . اما چگونه به او صحت بخواهم، که به من درد او برسد و او از گزند هر گونه مریضی ها و آفت ها در امان باشد؟؟؟



به هر اندازه ی که فکر کردم نتوانستم در بیابم، ولی اخر بالای یک موضوع شک کردم، میدانید چی است؟؟؟


......... بلی!! هر گاه او را بخواهم و مانع شود و با من راه را انتخاب نکند و بگوید دوستم ندارد و خودش راه دیگری را برگزیند، اینست راهی که به من غم داده ، ولی خودش در صورت که به راه که میخواهد برود خوش باشد، خوشی نصیبش خواهد شد.



چندی پیش شنیدم که مریض شده، اما او نمیداند که من همه وقت مریض او ام، و تنها داروی که مرا صحتیاب میکند نزد خودش است اما من این دارو  را از او چی قسم بخواهم چون به فکرم او خود مریض است و داروی او نزد کسی دیگر؟؟؟؟


پس چی کنم که دارویش من باشم ؟


صد ها راه را فکر کردم اما یکی درست از آب نبرامد، آخر نتیجه گرفتم که باید او را راهش و مرا راهم انتخاب شود و بس........


نویسنده: حکمت الله عزیز


 



About the author

hekmatullah

I am hekmatullah and i am from ghazni province of Afghanistan i graduated from school at 2009 and now im student of journalism at kabul universtiy

Subscribe 0
160