مرغ تخم طلا

Posted on at



یکی بودیکی نبود.درروزگاران قدیم دریک قریه کوچک وزیبا پیرمرد وپیرزنی زندگی میکردند.آنهایک مرغ خانگی داشتند.یک روز صبح پیرزن برای دانه دادن به مرغش نزدیک لانه اش رفت؛دیدکه مرغ یک تخم طلا کرده است.خیلی حوشحال شده وپیش شوهرش رفت وگفت: ببین مرغکِ ماتخم طلا کرده است.ازآن به بعدآنها مرغ خودرا مرغ تخم طلا می گفتند.مرغ هرروز یک تخم طلا میگذاشت وپیرمردهم باخوشحالی تخم طلا را به شهربرده ومی فروخت.باپول آن هرچیزی که برای خانه لازم بودمی خرید



یک شب پیرمردفکری به نظرش رسید؛باخودگفت: این مرغ حتماً درشکم خودتخمهای طلای زیادی دارد!چرامن هرروز یک تخم را به شهرببرم وبفروشم؟ بهتراست مرغ رابکشم وتخمهای طلای درون شکمش رابردارم تا ثروتمند شوم. پیرمرداین فکرش را با پیرزن درمیان گذاشت.پیرزن وقتی حرفهایش راشنیدبااومخالفت کرد اماپیرمردآنقدرپیرزن را تحریک کرد تااینکه پیرزن تسلیم خواسته او شد.قرار براین گذاشتندتامرغ را بکشند.یک شب به سراغ مرغ بیچاره رفتندواورا کشتند.هنگامیکه درون شکمش رانگاه کردند باتعجب دیدندکه ازتخمهای طلا هیچ خبری نیست.هردوبسیارمتأسف شده ودست برسرشان زدند



بله دوستان عزیز!طمع زیاد چشمِ عقل آدمی را کورمی کند واورابه گمراهی می کشاند.قناعت داشتن یک عامل بزرگ برای رسیدن به سلامتی وآرامش روح و روان است



About the author

nooriya

نوريه عرفانيان استاد درليسه عالي نسوان تجربوي

Subscribe 0
160