,من نه شراب نوشیده ام و نه می و مکیده را دیده ام

Posted on at


,من نه شراب نوشیده ام و نه می و مکیده را دیده ام


می من مکیده من جام و صبو ساغر و ساقی ام را در خانه تصورات ذهن و اندیشه ام پروده و نشو نما داده ام در شکوه احساس درونی ام خود را و روح ام را از زنجیرهای پیچیده بر روح و تنم رهای می بخشم و روانم را از تحقیر و توهین های زنده گی درالهام و در شراب پاکیزه و ذلال وجدانم آرامش و سکوت را بر قرار می سازم و گاهی بر اسپ سپید بال خیال و الهام به پهنه پهنه آسمان نیلگون پروازمی کنم بدی ها وذلت ها و نفرت ها را به مالکان ریا و اهریمنان سیاه بجا می گذارم هستی و دارایی که جز رنج و درد وحشت آلود ستمگران بی باک و بی رحم نیست همه را بدون قیمت به آن ها واگذار کرده  تا در گنجینه ظلم و ستم شان ذخیره نمایند


آن می که من مینوشم ساخته دست میفروشان مکیده و مخلوقات بشری نیست آن می الهام و عنایت خداوندی است که در خانه تصورات و خیالاتم در صبوی احساس عاطفی درونی پرورش و تخمر یافته و مرا مدهوش و مست و بیگانه با مخلوق صفتان و حیوان مزاج ها می سازد و دل گندیده از نفرت و بیزاری ام را در آب گوارایی انسان بودن در ثریا الهی سیراب می کنم و آینه روحم را در معبد دوعا و نیایش و تفکر و اندیشه پاکیزه  گرد گیری نموده و لحظات ساعات شب و روز عمرم را از فرو رفتن در مرداب گندیده دنیا بانشستن بر پشت سیمرغ زرین


بال امید ها از با طلاق ها آلوده دنیا پرستان نجات می دهم تفکرم را از ایده ها و اندیشه های سیاه و تاریک دغل کاران نیرنگ بازان بشر نما به دنیای بهشت گونه و خرم فرشته ها و انسان های بشر دوست و پیام آور صلح و صفا عدالت و انصاف می برم و از دوزخ و جهنم سوزان و درد آلود نفاق نفرت و دشمنی های خدایان و مالکان بشر نما در قایق صلح و امنیت و انسانیت بارگیری نموده و به دریای رحمت و حکمت الهی پارو زنان به سوی ساحل نجات و رهای میرانم و با تاسف و تاآلم بر گذشته تیره و تار زنده گی اشک های غم آلود و سوزان می ریزم و جز تاسف چه دارم بگویم




160