خود بینی

Posted on at


دو خواهر بودند که در اصل خواهر های واقعی نه بلکه خواهر اندر که پدر و مادر های شان را از دست داده بودند و با مادر کلان شان زنده گی می کردند که یکی شان سوسن و دیگرش بهاره نام داشت این دو خواهر اگر چه خواهر بودند اما هیچ شباهت نداشتند جز این که هر دو زیر یک آسمان زنده گی می کردند سوسن یک دختر بود که در تمام شهر به مانند زیبای او یافت نمی شد اما کاملا یک دختر تنبل و بی پروا بود و همیشه به زیبای خود می بالید و به دلیل اینکه زیبا و مقبول بود به خواهرش بهاره طعنه می داد به دلیل اینکه بهاره از لحاظ چهره بد رنگ بود اما او یک دختر بود که به جز از چهره دیگر در تمام لحاظ اول بود کار کن درس خوان و دلسوز گر چه سوسن زیباترین بود اما همه مردم بهاره را دوست داشتند سوسن فکر می کرد که زیبایش همیشه مانده گار است در حال که زیبای چون گل است که زود پژمرده می شود و از بین می رود تنها چیزی که مانده گار است خوبی و هوشیاری است از همین خاطر به درس خواندن هیچ علاقه نداشت و هیچ گاه درس نمی خواند همیشه به فکر آرایش و آراستن بود


در حال که بهاره شب و روز درس می خواند و در درس خواندنش از همه بهتر و به استعدادش کسی نمی توانست رسیده گی کند روز ها همین طور رفت و سال ها گذشت تا این که بهاره به آرزویش رسید و پوهنتونش را به پایان رساند و یک وکیل موفق شد و به حیث یک فرد فعال جامعه مصدر خدمت برای مردمش شد و چون یک دختر خوش اخلاق و نرم دل بود با یکی از تجاران شهرش ازدواج کرد و زنده گیش را به خوشی می گذراند این امر باعث شد که سوسن از حسادت فراوان چهره زیباش را از دست دهد و تک و تنها زنده گی گندش را با غم و غصه بگذارد این بود نتیجه و ثمره تنبلی و حسادت



 



About the author

160