مادرم

Posted on at



مادرم ای همه هستی من با آنکه در کنارم نیستی بازم تمام وجود منی ...


همیشه که با دوستام هستم ، زمانیکه حرف مادر خود را می زنند یک آتش به قلبم روشن


میشود و آرزو میکنم که خدایا کاش مادر من هم زنده بود و من هم از خوبی هاش یاد


میکردم و با عالمی از خوشحالی میگفتم آری مادر من هم همین طور ...


اما افسوس ........ که این ها همه یک  آرزوست که تا قیامت برآورده نخواهد شد .



مادرم ! در کنارم نیستی که دستان لطیف ات را لمس کنم و سر به شانه هایت بگذارم تا


تمام درد ها و خستگی های زندگی را بدست فراموشی بسپارم .


تنها خاطره ایکه از مادرم دارم زمانیکه یک سالم بود دستانم را گرفته بود و


راه رفتن را برایم یاد میداد و آخرین سالگره چهار ساله گی ام را تجلیل کرد و مرا


به خدا سپرد و دنیا را وداع گفت ای کاش هیچ وقت خدا این روزهای بدون مادرم  برام نشان نمیداد .



جای که میتوانم به آرامش برسم مادرم ، آغوش گرمت است و شب که میشود شانه هایت


را کم میارم و کنار پنجره اطاقم رو به طرف آسمان کرده و گریه میکنم اما صدای گریه


هایم را شنیده نمیتوانی چه برسد که برگردی .


خدایا مادری هیچ کس را ازش نگیر چون بدون مادر زندگی مشکل است من با نداشتن مادر شکستم و نمی


خوام دوستانم را شکسته ببینم .




About the author

ramika-taskin

ramka taskin was born in kabul now she studies economic faculty of herat

Subscribe 0
160