پسری بی محبت پدر ومادر

Posted on at


پسری تنها بی کس باچشم های نمناک باقلب شکته رنجور


که در طفلی مادر مهربان خود از دست داده بود کاملآ تنهاوبی کس شوده بود 


روز به مکتب روان بود وقتی به صنف رسید استاد درس را شروع کرده بود وقتی درس را خواند 


 


 


 


به شتاب گفت استاد !


این بابا  با  بابای که من دارم یکی هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


استاد گفت بلی پسرم این هم بابا آن هم بابا فرقی نیست با این بابا آن بابا


     پسر گفت بابای که من دارم شب روز با چوب من را کوتک می زند 


نه این بابا آن بابا فرقی هست با آنها


نه بابای که من دارم چماغ دردست دارد می کوبد برجان ضیف من


نه این بابا آن بابا فرقی هست با آنها


 


 


 


 


 



About the author

160