دل میدمد برای تو گلها همه فدای تو
آرام بگشتم خاک تو تاباز ببوسم پای تو
مادری از درد برخود ناله کرد
ناله ای از عمق دل آهسته کرد
دخترش نزدش رسید باخنده
دید که مادر دراتاق افتاده
اشک اندر چشم اوجاری بشد
گریه اندر بغض او یاری بشد
گفت ای مادر بمان درپیش من
گفت ای مادر مرووز پیش من
مادرش دستش گرفت وگفت به او
من خواهم ماند همیش در پیش تو
دخترک از شادمانی خنده کرد
گریه انگیزه دارش ختم کرد.